كوششهای بسیاری شده است تا ببینند آیا ایشان واقعاً نظریات مختلفی ابراز كرده
است و یا این نظریات با یكدیگر قابل جمع هستند؟ .
ما در اینجا ناچاریم مقداری از بحث جلسه ی گذشته را دوباره مطرح كنیم. گفتیم
در باب علت نیاز به موضوع در حركت، ممكن است كسی بگوید كه حركت عرض
است و عرض نیاز به موضوع دارد. این را رد كردیم؛ حركت نه عرض است و نه
جوهر، بلكه با جوهر، جوهر است و با عرض، عرض. حركت مثل وجود است كه با
جوهر، جوهر است و با عرض، عرض.
همچنین ممكن است كسی بگوید كه حركت از آن جهت نیازمند به موضوع است
كه در مقولات عرضی صورت می گیرد. چون مافیه الحركه عرض است حركت
موضوع می خواهد و در واقع نیاز حركت به موضوع به تبع مقوله ای است كه حركت
در آن واقع می شود و چون قدما فقط به حركت در مقولات عرضی قائل بوده اند
گفته اند هر حركتی موضوع می خواهد. پس مقوله ای كه حركت در آن هست نیازمند
به موضوع است نه حركت بما هو حركت؛ پس حركت اگر در جوهر باشد اصلاً
نیازی به موضوع نداریم. بیان آقای طباطبایی تقریباً همین است.
بیان دیگر كه بیانات گذشته ی مرحوم آخوند بیشتر بر آن تكیه داشت این بود كه
حركت از آن جهت كه حادث است و بلكه عین حدوث است و هر حادثی نیازمند به
قوه ی قبلی و ماده ی حاملِ قوه است نیازمند به موضوع یعنی نیازمند به یك قابل است.
اگر حركتی در عالم صورت می گیرد، چاره ای نیست مگر اینكه یك ماده ی حامل
استعداد و نیز یك صورت در كار باشد- چون ماده به تنهایی نمی تواند موجود باشد
- و این مركب ماده و صورت، حركت را قبول می كند ولو حركت، حركت جوهری
باشد.
نظر چهارم كه قبلاً گفته بودیم و در جلسه ی گذشته بیان نكردیم این است كه
حركت از آن نظر كه نیاز به حافظ وحدت دارد نیازمند موضوع است. مرحوم آخوند
جواب این مطلب را در گذشته داده است و بنا بر اصالت وجود این مسئله دیگر حل
شده است. توضیح اینكه قدما می گفتند وقتی در مقوله ای حركت صورت می گیرد،
مخصوصاً اگر حركت اشتدادی باشد، آن مقوله دارای انواع بالقوه است و هیچ كدام
از انواع فعلیت ندارد. این انواع بالقوه نیازمند به یك حافظ وحدت هستند. موضوع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 426
كه دائماً از نوعی از مقوله به نوع دیگر خارج می شود ملاك و حافظ وحدت این
امور بالقوه است. مرحوم آخوند بر اساس فلسفه ی خودش اثبات كرد كه وجود خود
آن مقوله ملاك وحدت آن است نه موضوع. در آنجا كه قدما می گفتند: «التسود لیس
بسوادٍ اشتدّ» ایشان به ظاهر این مطلب را قبول می كرد ولی بعد به گونه ای حرف زد
كه این مطلب رد می شد.
حاصل نظر مرحوم آخوند این بود كه اگر شی ء از نوعی از سواد به نوع دیگر
حركت می كند انواع بالقوه هستند ولی در اینجا یك وجود بالفعل برای سواد وجود
دارد كه حافظ وحدت مراتب سواد همین وجود است. حال اگر ما ملاك نیاز به
موضوع را حفظ وحدت مراتب مافیه الحركه بدانیم باز در باب حركت در جوهر ما
نیازمند به موضوع نیستیم همچنان كه در باب حركت در اعراض هم نیازمند به
موضوع نیستیم، چون ملاك وحدتْ وجود است. در هیچ جا به این دلیل، ما نیازی
به موضوع نداریم؛ اگر نیاز به موضوع داشته باشیم به ملاك دیگری است.
با این توضیحات، اینكه مرحوم آخوند در اینجا اصرار دارد «ماده با صورةٌ مّا» را
موضوع باقی بداند، قطعاً روی همان نظری است كه عرض كردم؛ یعنی این نظر كه
حركت از آن جهت نیازمند به موضوع است كه ماده ی قابل می خواهد.
بنابراین سخن مرحوم آخوند كاملاً قابل توجیه است، به این بیان كه هر مرتبه ای
از مراتب حركت قابل است برای مرتبه ی دیگر. حركت تركیبی است از فعلیت و قوه،
از قابلیت و مقبولیت. در باب حركت در اعراض، قابل، جسم بود و مقبولْ عرض،
ولی در باب حركت در جوهر، هر مرتبه ای قابل است برای مرتبه ی بعد و هر مرتبه ای
مقبول است برای مرتبه ی قبل، و در هر مرتبه ای ماده داریم با صورةٌ ما. چون مراتب از
یكدیگر منفصل نیستند، تمام یك حركت، سراسر قابلیت است و سراسر مقبولیت؛
تمام مراتب حركت سراسر موضوع است و سراسر مافیه الحركه. پس موضوع و ما
فیه الحركه یكی است و در عین حال ما واقعاً در اینجا موضوع داریم. پس چنین
نیست كه در باب حركت در جوهر قابل نداریم.
مرحوم آخوند در اینجا اصرار دارد كه در مورد حركت توسطی چنین فرض كند
كه یك امر باقی از ابتدا تا انتهای حركت وجود دارد. اما ایشان در فصل سی و سوم
كه تحت عنوان «فی ربط الحادث بالقدیم» می آید، نظر دقیقتر خود را بیان كرده
است و در آنجا حركت توسطی را انكار می كند. ایشان در آنجا می گوید اینكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 427
می خواهید هرجا كه حركت قطعی هست، حركت توسطی درست كنید صحیح
نیست. آن حركت توسطی شما عبارت است از كلی ای كه آن كلی در ضمن همه ی
مراتب استمرار دارد در حالی كه این یك امر انتزاعی است. حرف آخر مرحوم
آخوند در باب حركت توسطی همین است.
ولی ایشان در اینجا هنوز درگیر حركت توسطی است. در اینجا مرحوم آخوند
می خواهد بگوید كه در حركت جوهری تمام مراتب، هم موضوعند و هم ما فیه
الحركه، و موضوع و ما فیه الحركه در اینجا یكی است. عقل با اعتبار خودش مرتبه ی
قبلی را قابل و مرتبه ی بعدی را مقبول می داند؛ مرتبه ی قبلی موضوع است و مرتبه ی بعدی
مافیه الحركه. به تعبیر دیگری كه خود ایشان می گوید فعل و قبول در اینجا یكی
است. اما در باب حركت در عرض، اختلاف قابل و مقبول واقعی است یعنی واقعاً
قابل غیر از مقبول است.
بنابراین، سخن مرحوم آخوند در باب اینكه حركت جوهری هم موضوع
می خواهد درست است. اگر می گوید موضوع «ماده با صورةٌ مّا» است به اعتبار آن
حرفی است كه در باب حركت توسطی می گوید، ولی این بالاخره خالی از نوعی از
مجاز نیست.
پس چنانكه گفتیم فرق موضوع و مافیه الحركه در حركت در جوهر تحلیلی
است؛ یعنی مراتب حركت را كه در نظر بگیریم، تماماً موضوع است برای خودش،
اما به این معنی كه هر مرتبه ی قبل، موضوع است برای مرتبه ی بعد، و تفاوت یك مرتبه با
مرتبه ی بعد به تحلیل و تجزیه ی عقل است. حرف مرحوم آخوند این است و بنابراین
تضاد یا تخالفی میان نظرات ایشان نیست.