این اعتبارها چیست؟ اعتبار بشرط لائیت و اعتبار لابشرطیت. توضیح اینكه گاهی
یك شی ء در خارج مركب است، به این نحو كه كثرت دارد بدون آنكه واقعاً وحدتی
داشته باشد و اگر وحدت برای آن اعتبار كنیم اعتباری خواهد بود. همچنین گاهی
یك شی ء، در خارج وحدت دارد و اگر كثرت برای آن اعتبار كنیم اعتباری خواهد
بود. اما در خارج چیزهایی داریم كه «واحد فی عین الكثره» است و «كثیر فی عین
الوحده» است؛ در عین اینكه كثیر است واحد است و در عین اینكه واحد است كثیر
است. «واحد است» یعنی واقعاً وجود واحد و مصداق نوع واحد است و «كثیر
است» یعنی وجود خارجی آن ذی مراتب است. برای اینكه ذهن آن را كثیر اعتبار
كند منشأ انتزاع واقعی دارد نه اینكه ذهن فرض انیاب اغوالی كند.
مثالهای دیگری هم دارد ولی بهترین مثالش كمیات متصل است. به حكم اینكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 469
وحدت اتصالی مساوی است با وحدت شخصی، كمیت متصل اگر واقعاً كمیت
متصل باشد یك وجود وحدانی دارد. اما این وجود وحدانی به گونه ای است كه
واقعاً قابلیت انتزاع یك كثرت را دارد، زیرا ذهن می تواند آن را به دو قسمت تقسیم
كند و باز هر قسمت را می تواند تقسیم كند. این تقسیم در خارج وجود ندارد و این
كمیت متصل، در خارج دو قسمت نشده است ولی به این نحو است كه ذهن می تواند
برای آن تقسیماتی اعتبار كند. پس كم متصل، هم واقعاً وحدت دارد و هم واقعاً
كثرت دارد. «واقعاً كثرت دارد» یعنی به حیثی است كه ذهن می تواند آن را تجزیه
كند
[1].
تركیب جسم از ماده و صورت چنین تركیبی است زیرا این تركیب، اتحادی
است و یك جسم واقعاً یك وجود واحد است. در عین اینكه این جسم واقعاً یك
وجود واحد است عقل می تواند از آن، دو حیثیت واقعی انتزاع كند، حیثیت قوه و
حیثیت فعلیت
[2]. معنی بشرط لائیت و لابشرطیت در اینجا این است كه ذهن، در
مورد اموری كه واقعاً وحدت دارند و نحوه ی وجودشان به گونه ای است كه واقعاً
قابلیت انتزاع كثرت دارند دو گونه لحاظ دارد. یك لحاظ این است كه یك شی ء را
همان طور كه واحد است می بیند و لحاظ دیگر، لحاظ تجزیه است. همچنان كه قبلاً
گفتیم شیئی كه مركب از قوه و فعلیت است چنین نیست كه در خارج نیمش قوه
باشد و نیمش فعلیت، و در عالم اعیان صورت روی ماده را پوشانده و در درون
صورت ماده وجود داشته باشد (چنین ماده ای اصلاً خودش صورت و فعلیت است)
بلكه این شی ء تماماً ماده است و تماماً (بتمامه) صورت است. «بتمامه» كه می گوییم
یعنی از جنبه ی محسوس بودن نمی توانیم آن را تجزیه كنیم، ولی عقل می تواند وجود
این شی ء را به دو حیثیت تجزیه كند: حیثیت ماده و حیثیت صورت. این دو حیثیت، .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 470
مختلف و دو درجه ی از وجود است و این دو حیثیت توأم با یكدیگر هستند.
حال یك وقت است كه عقل یكی از این دو حیثیت را این طور می بیند كه در
قبال یك حیثیت دیگر قرار گرفته است. این را می گویند «اعتبار بشرط لائیت» . اما
یك وقت است كه عقل این حیثیت را می بیند بدون اینكه آن را در قبال آن حیثیت
دیگر قرار دهد. در این حالت، عقل این حیثیت را آن طور كه در واقع و نفس الامر
هست می بیند، یعنی به حیثی ملاحظه می كند كه می تواند با دیگری باشد و می تواند
نباشد. البته نه اینكه واقعاً می تواند نباشد، بلكه به این معنا كه آن را به حیثی ملاحظه
می كند كه می تواند در همان حال متحد با دیگری باشد.
[1] . البته چیزهایی هم هست كه واقعاً وحدت دارند ولی ذهن قادر نیست آنها را تجزیه كند كه
مجردات از این قبیل هستند. مثال دیگر نقطه است كه در خارج واقعاً واحد است ولی قابل تجزیه نیست، و نیز
خط از نظر عرْضی، در خارج چنین حالتی دارد.
[2] . البته یك مطلب در اینجا هست و آن این است كه آیا جسم فقط بنا بر حركت جوهری می تواند
مركب از ماده و صورت باشد و این خصلت حركت است كه قوه و فعلیت در جسم توأماً وجود دارد-
كه ما خود همیشه همین را گفته ایم- یا اگر قائل به حركت جوهری هم نشویم و جسم را ساكن بدانیم
باز نحوه ی وحدت جسم به گونه ای است كه هم واقعاً واحد است و هم واقعاً منشأ انتزاع این كثرت
است؟ این بحث را فعلاً مطرح نمی كنیم.