قبل از صدرالمتألهین مطلب را به همین اندازه كه قبل از این مطلب آخر [كه در
تكمیل بحث جلسه ی گذشته بود] گفتیم توجیه كرده اند. گفته اند در باب حركت
اشتدادی واقعاً مقوله نیست كه اشتداد پیدا می كند بلكه موضوع مقوله است كه از
نوعی به نوع دیگر خارج می شود. این تا اندازه ای حرف درستی است و حتی با
همین حرفی هم كه ما الآن گفتیم تطبیق می كند، یعنی وقتی جسم دارد سیاهتر
می شود در هر مرتبه ای یك نوع از سواد را دارد (این سواد قهراً سواد جنسی است) و
در مرتبه ی دیگر نوع دیگر كه آن نوع دیگر كاملتر از این نوع است. تا اینجا حرفشان
عیب و نقصی ندارد. بعد یك سواد اصلِ مستمر را انكار كرده و گفتند اگر بگوییم در
هر آنی نوعی از سواد وجود دارد پس حافظ وحدت این سوادهای متكثر چیست؟
می گویند حافظ وحدت، موضوع (جسم) است كه از یك سواد به سواد دیگر خارج
می شود. پس به عقیده ی آنها امر مستمر در اینجا موضوع یعنی جسم است ولی در
سواد هیچ استمراری در كار نیست و یك سواد مستمر در اینجا نداریم. پس خلاصه ی
بیان آنها این می شود كه جسم در حالی كه تسود پیدا می كند دارای نوعی از سواد
می شود، آن نوع از بین می رود نوع كاملتری پیدا می كند و نوع كاملتری تا آخرین
مرحله.
اینجاست كه مرحوم آخوند ایرادی به حرف اینها می گیرد. ایشان قبول دارد كه ما
در اینجا موضوعی داریم كه به یك اعتبار حافظ وحدت است و به این موضوع نیاز
داریم. همچنین قبول دارد كه در حالی كه اشتداد پیدا می شود انواع عوض می شوند،
ولی می گوید در عین حال ما نمی توانیم منكر این بشویم كه یك سواد مستمری هم
در اینجا وجود دارد.
اما این سواد مستمر چگونه است؟ ایشان بحث حركت توسطی و حركت قطعی
را پیش می كشد. (این سه چهار صفحه ی
اسفار كه مقدمه ی بحث حركت جوهری است
خیلی دقیق است. ) ایشان اول با یك تمثیل مطلب را روشن می كند. می گوید شما
رأس یك مداد را در نظر بگیرید. در مقام تمثیل، نوك مداد را كه نقطه ی واقعی نیست
نقطه فرض می كنیم. وقتی رأس یك مداد یا مخروط را كه نقطه است از روی
صفحه ای عبور می دهیم، معنایش این است كه نقطه ای این نقاط را طی می كند. این
طور نیست كه این نقطه در دو آن با یك نقطه تماس دارد، بلكه این نقطه استمراراً از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 380
این نقاط عبور می كند. پس مثل این است كه این نقطه (رأس مخروط) از خودش
تعینی دارد و آناً فآناً با این نقاطی كه روی این سطح قرار دارد متحد می شود
[1].
حال ایشان می گوید در باب حركت هم مطلب از همین قرار است. نمی شود گفت
كه فقط موضوع است كه استمرار دارد و ما سواد مستمر نداریم، بلكه در اینجا یك
سواد مستمر مانند یك نقطه ی مستمر داریم، به این معنا كه میان این مراتب سوادات-
كه یك نوع سواد و باز نوع دیگر و نوع دیگر وجود پیدا می كند- وحدتی هست. این
طور نیست كه اینها از یكدیگر منفصل باشند، سوادی موجود شود و معدوم شود و
بعد سواد دیگری و سواد دیگری؛ نه، ضمن اینكه ما اینجا مراتب سوادات داریم كه
همه، مراتب شی ء واحد هستند، به یك اعتبار یك سواد باقی هم در اینجا داریم،
عین مسئله ی حركت توسطی و حركت قطعی.
مرحوم آخوند كه می گوید هم حركت توسطی وجود دارد و هم حركت قطعی،
حرفش این است كه اگر جسمی حركت می كند و از یك نقطه به نقطه ی دیگری
می رود، به یك اعتبار این حركت یك حقیقت ممتد است كه هر جزئش بر جزئی از
مسافت و نیز بر جزئی از زمان منطبق است و هیچ جزئی در مرتبه ی جزء دیگر وجود
ندارد. ولی همین جا به یك اعتبار می شود گفت كه یك شی ء مستمری هست كه از
اول زمان حركت تا آخر آن وجود دارد كه به آن اعتبار می گوییم امری به نام حركت
حادث شد و این امر تا انتهای حركت استمرار دارد. پس بنا بر اینكه حركت توسطیه
وجود داشته باشد، در اینجا ما یك امر مستمر داریم، ولی اگر حركت توسطیه وجود
نداشته باشد امر مستمری نداریم. البته به خاطر وجود حركت قطعی یك امر ممتد
واحد داریم، یعنی از ابتدا تا انتهای حركت یك وجود واحد ممتد داریم كه هر
جزئش غیر از جزء دیگر است.
پس ما در اینجا دو مطلب داریم. مرحوم آخوند به كسانی كه می گویند سوادی كه
در اینجاست یك سواد اصل مستمر نیست می گوید شما مطلب را از جنبه ی كثرت در
سواد در نظر گرفته اید و جنبه ی وحدتش را در نظر نگرفته اید. اگر ما باشیم و حرف
شما، معنایش این است كه تنها امر واحدی كه در همه ی مراحل موجود است موضوع
است ولی از نظر مقوله كثرت محض حكمفرماست و حال آنكه از نظر مقوله هم یك.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 381
وحدتی در اینجا هست. حال اگر به صورت حركت قطعی بگوییم معنایش این
است كه یك سواد ممتد داریم، و اگر به معنی حركت توسطی بگوییم معنایش این
است كه علاوه بر وجود ممتد سواد، یك وجود غیر ممتد بسیط مستمر هم داریم.
چون مرحوم آخوند در بسیاری از كلماتش قائل به حركت توسطی می شود این
دومی را هم قبول می كند.
پس نتیجه این می شود كه كسانی كه می گویند: «التسود لیس بسوادٍ اشتدّ» و از
آن نتیجه می گیرند كه وحدت و استمرار فقط مال موضوع است و آنچه كه مربوط به
مقوله است كثرت است، سخنشان درست نیست. نوعی از وحدت و نوعی از بقا- به
همین معنا كه عرض كردیم- در مورد مقوله هم وجود دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 382
[1] . [در مورد این تمثیل در جلسه ی بعد توضیحات بیشتری ارائه شده است. ]