این بیان البته بیان درستی است ولی بیانی نیست كه اضافه بر حرفهای خود مرحوم
آخوند باشد، برای اینكه خود مرحوم آخوند است كه برای اولین بار این مطلب را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 484
طرح كرده است كه در حركت جوهری، متحرك عین حركت است. پس قهراً این
سؤال مطرح می شود كه وقتی مرحوم آخوند خودش این مسئله را طرح و مشكل را
حل كرده است پس این همه تلاشی كه در اینجا می كند تا متحرك را با مافیه الحركه
دو چیز فرض كند برای چیست؟ این مطلب برای حكمای بعد مورد بحث و سؤال و
جواب واقع شده است.
ظاهراً علت این است كه مشكل اختصاص به حركت در جوهر نداشته است. اگر
مشكل مختص به حركت جوهری بود شاید ایشان همان بیان آقای طباطبایی را
می كرد و رد می شد. مشكل عیناً در حركت كمّی هم وجود داشته است و ما همین
جواب را در مورد حركت كمّی نمی توانیم بدهیم. در حركت كمّی باید به نحوی میان
موضوع و مافیه الحركه امتیاز قائل شویم ولو امتیاز به همان نحوی باشد كه اینجا
گفتیم. مرحوم آخوند حتی در آخر بیان خود گفت كه در حركات غیر كمّی هم باید
عین همین مطلب را بگوییم، یعنی همان طور كه در حركات كمّی باید موضوعی
فرض كنیم، موضوعی كه متلبس است به مافیه الحركه ولی به نحو ابهام، در حركات
كیفی و مانند آن نیز باید موضوع را چیزی بدانیم كه متلبس است به همان كیفیت به
نحو ابهام.
بنابراین چون مرحوم آخوند در آنجا چاره ای نداشته است جز اینكه این مطلب
را حل كند، «مماشاةً للقوم» گفته است كه عین این مطلب در حركت جوهری هم
قابل پیاده كردن است به این نحو كه اگر شما خیلی اصرار دارید كه در باب حركت
جوهری باید موضوعی غیر از مافیه الحركه در نظر گرفته شود می گوییم آنچه شما در
جای دیگر می گویید در اینجا هم صدق می كند. پس مراد مرحوم آخوند این نیست
كه حتماً در باب حركت جوهری باید به نحوی موضوعی غیر از مافیه الحركه فرض
كنیم، بلكه این در واقع در جواب قوم است كه هرچه كه شما در باب حركات كمّی
می گویید، عین آن در حركت جوهری و بلكه حركت كیفی هم صادق است.
با این توضیح، مطلب نهایی و مطلب اخیر كه یك مطلب اساسی است همین
است كه در كلمات آخر خود مرحوم آخوند آمده است و آن این است كه اصلاً اگر ما
باشیم و حركت جوهری، هیچ ضرورتی اقتضا نمی كند كه قائل به یك موضوع باقی
باشیم. مكرر عرض كردیم كه سه وجه یا راه برای نیاز به موضوع ذكر شده [كه
هیچ كدام در مورد حركت جوهری جاری نیست. ]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 485
بله، اگر مقصود شما از موضوع، یك معنای اعم باشد و آن اینكه هر حركتی
نیازمند به ماده ای است، به این معنی كه چیزی باید داشته باشیم كه حركت را قبول
كند (زیرا در حركت قوه و فعلیت هست و بنابراین حامل قوه ای لازم است و آن ماده
است) در این صورت می گوییم كه ماده غیر از موضوع است به آن معنی كه ما در
باب موضوع می گوییم. در مورد ماده ضرورتی ندارد كه بقای آن را فرض كنیم.
وقتی ماده را به عنوان موضوع تلقی می كنیم چاره ای نداریم از اینكه آن را به نحوی
باقی فرض كنیم، ولی [اگر ماده موضوع نباشد لازم نیست كه باقی باشد زیرا] هر
مرتبه ای ماده است برای مرتبه ی بعد و مرتبه ی بعد ماده است برای مرتبه ی دیگر. حتی
گفتیم كه در حركت، ماده و صورت، و قوه و فعلیت هماغوش یكدیگرند. خلاصه
اینكه اگر موضوع را به معنای ماده بودن بگیریم حرفی نیست ولی این از بحث فعلی
ما خارج است. بحث موضوع در اینجا تمام می شود.