این فصلی كه اینجا طرح شده است برای جواب به این اشكال است كه شما خودتان
در باب ماده و صورت معتقد هستید كه ماده (البته ماده ی فلسفی یعنی هیولای اولی)
حقیقتی است مبهم و لا متعین كه تعینش به تعین صورت، و تشخصش به تشخص
صورت است. پس بقاء و لابقاء ماده تابع صورت است. از طرف دیگر، شما خودتان
اعتراف دارید كه در حركت جوهری و بیشتر در كون و فسادها، صورت زایل
می شود و صورت دیگری جای آن را می گیرد. چون تشخصی كه ماده با این صورت
دارد تابع این صورت است، وقتی این صورت از بین می رود، تشخص این ماده هم
از بین می رود. صورت دیگر كه می آید، این ماده با تشخص دیگری و با هویت
دیگری وجود پیدا می كند. پس اینكه می گویید ماده باقی است، چه چیزی باقی
است؟ ماده با یك هویت رفته است و با هویت دیگری وجود پیدا كرده است. پس
موضوع باقی مستمر كجاست؟ .
جواب می دهند كه ما هم نمی گوییم ماده با تشخصش به صورت یك امر عینی و
یك امر شخصی باقی است بلكه می گوییم ماده به صورت یك امر مبهم و كلی باقی
است.
ممكن است ایراد شود كه اینكه ماده به صورت یك امر كلی باقی باشد دردی را
دوا نمی كند چون شما می خواهید بگویید یك جزء [امر مركب ] باقی و ثابت است و
جزء دیگر آن فانی یا متدرج الوجود است [و بنابراین اشكال بقای موضوع باقی
می ماند. ] .
مرحوم آخوند می گوید خیر، دردی را دوا می كند چون اصلاً ماده كه جزء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 450
است،
به همان نحو كلی جزء است. اگر اعتبار جزء بودن ماده مثل اجزاء دیگر مركبات به
نحو شخصی بود كه توضیح دادیم و دو شخص، جزء یك كل قرار می گرفتند، ایراد
شما وارد بود، در حالی كه مسئله ی تركب جسم از ماده و صورت به معنای تركب
حقیقت جسم است از یك امر مبهم و كلی و یك امر شخصی و جزئی. به این نحو
است كه ماده جزء است و به این نحو باقی است.
این خلاصه ی مطلب این فصل است. البته آن مطلبی كه در جلسه ی گذشته گفتیم و
آقای طباطبایی هم اشاره كرده اند به قوت خودش باقی است كه اینكه در اینجا
مرحوم آخوند مسئله ی كون و فساد را مستند صحت حركت جوهری قرار داده است
در واقع از باب مماشات و جدل است یعنی آنچه شما در آنجا می گویید، ما در اینجا
می گوییم و الاّ اصلاً آن مطلب قابل توجیه نیست. پس مرحوم آخوند كه دارد با شیخ
بحث می كند بنا بر همین اصل مماشاتی و جدلی جواب همه ی اشكالات را می دهد.
پس خلاصه ی اشكال این است كه ماده در تشخصش تابع صورت است و شما
می گویید «ماده مع صورةٍ مّا» باقی است. این معنایش این است كه «ماده مع تشخصٍ
مّا» باقی است. این مساوی است با اینكه بگوییم یك تشخص ماده از بین رفته است
و تشخص دیگر جای آن آمده است یعنی یك ماده رفته است و ماده ی دیگری به
جای آن آمده است. پس ماده ی باقی در اینجا نداریم. جواب می دهیم كه «ماده باقی
است» یعنی به نحو كلی و به نحو مبهم باقی است.
اگر بگویید اینكه ماده به نحو كلی و مبهم باقی است دردی را دوا نمی كند،
می گوییم اصلاً آن كه جزء است، ماده ی به نحو مبهم است. پس آنچه سرش باید
سلامت باشد و باقی بماند، صورت است، ماده می خواهد باقی بماند می خواهد باقی
نماند. بله، ماده به نحو كلی باید باشد چون صورت نمی تواند بدون ماده باشد.