پس به طور خلاصه وقتی بحث روی متغیر می آید، مستشكل نمی گوید كه تغیر
علت می خواهد، تا گفته شود در اینجا چون تغیر ذاتی است علت نمی خواهد، بلكه
او سراغ متغیر بالذات می رود. در پاسخ، مرحوم آخوند می گوید نحوه ی وجود متغیر.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 281
بالذات سیَلانی است، نه اینكه در اینجا «وجودی» است و «سیلانی» ، بلكه وجود
عین سیلان است و لذا در اینجا علت، دیگر مفیض تغیر نیست بلكه مفیض اصل
وجود این شی ء است كه تغیر از آن انتزاع می شود. به عبارت دیگر، علت، متغیر را
تغییر نمی دهد بلكه متغیر را ایجاد می كند، علت، ذاتی را ایجاد می كند كه تغیر از آن
ذات انتزاع می شود نه اینكه شیئی را متغیر می كند و همه ی حرفها اینجاست. یك وقت
ما علتی داریم كه كارش ایجاد حركت است. آن علت است كه مانند خود حركت
باید متغیر باشد. اما آنجا كه حقیقت یك ذات عین تغیر است، علت، تغیر را افاضه
نمی كند بلكه ذاتی را كه لازمه اش تغیر است افاضه می كند و تغیر از خودِ چنین ذاتی
انتزاع می شود.
مرحوم آخوند می فرماید این حرف نظیر حرفی است كه دیگران در باب ربط
متغیر به ثابت می گویند. آنها چنین قائلند كه رابط میان متغیر و ثابت همین حركات
عرضیه و زمان است كه از حركت فلك انتزاع می شود. علت، حركت را به وجود
می آورد و ذات زمان را ایجاد می كند، یعنی ذاتی را افاضه می كند كه افاضه ی آن،
ملازم است با امتداد داشتن. چنین نیست كه علت ابتدا ذاتی را بدون امتداد افاضه
می كند و بعد به آن امتداد می دهد، بلكه ذاتی را افاضه می كند كه عین امتداد است،
منتها نوع خاصی از امتداد، امتداد قوه و فعلی و امتداد زمانی. اصلاً در حقیقتِ زمان
امتداد افتاده است و ایجاد زمان عین ایجاد امتداد است، یعنی جعل بسیط زمان
همان جعل امتداد هم هست. در باب جسم گفتیم كه جسم كه دارای امتداد مكانی
است اینچنین نیست كه اول جسم ایجاد می شود و بعد به آن كشش داده می شود
بلكه اساساً كشش عین حقیقت جسم است، یعنی ایجاد جسم همان ایجاد كشش
است. متجدد بالذات یعنی ذاتی كه وجودش عین تجدد باشد، نه ذاتی كه وجودش
غیر از تجدد باشد و بعد بخواهد به آن ذات تجدد افاضه شود
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 282
[1] . سؤال: در اینجا آیا علت، در بقا هم باید همراه معلول باشد؟ اگر علت، ثابت و معلول متغیر است
لازم می آید كه علت، در مرحله ی حدوث با علت در مرحله ی بقا فرقی نداشته باشد.
استاد: در اینجا به آن معنا حدوث و بقا معنی ندارد. علت این گونه اشكالات این است كه همیشه
اذهان سراغ حركات عارضی می رود و حركات ذاتی، درست تعقل و تصور نمی شود. وقتی تغیر یك
شی ء، ذاتی شد دیگر در نسبت شی ء با علت [مجرد] ، دیگر این مراتب و امتداد [معنا ندارد] .
سؤال: چه ایرادی دارد كه علت حركت، اراده ی خداوند باشد؟ .
استاد: بحث ما در آن نیست. وقتی كه ما با برهان اثبات كردیم كه علت مباشر حركت، طبیعت است،
دیگر آن بحث جا ندارد. اراده ی خداوند در طول این نیروهاست نه در عرض آنها. اگر در عرض آنها
باشد مخالف با قدوسیت خداوند است.
اشكال: سنخیت علت و معلول اقتضا می كند كه علت امر متغیر، متغیر باشد.
استاد: نه، سنخیت چنین اقتضایی نمی كند چنانكه از توضیحات بعدی معلوم می شود.