این مطلب را هم در اینجا اضافه كنیم كه از اقوال قدمای قبل از مرحوم آخوند چنین
به دست می آید كه از سه مطلبی كه درباره ی وحدت موضوع و استمرار موضوع،
وحدت حركت و استمرار حركت، و وحدت مقوله و استمرار مقوله عرض كردیم
قدما در باب موضوع كه باید وحدت و نیز استمرار داشته باشد و همچنین در این
باب كه حركت باید وحدت و نیز استمرار داشته باشد اتفاق نظر دارند. ولی به باب
مقوله كه می رسند می گویند: نه، مقوله كافی نیست، برای وحدت مقوله وحدت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 388
موضوع می خواهیم. به این نكته حتماً باید توجه كرد.
توضیح اینكه اگر جسمی مثلاً در أین حركت می كند و از یك نقطه به نقطه ی
دیگری می رود، در اینجا جسم واحد است، حركت هم واحد است. ولی آیا أینی كه
در اینجا طی می شود یك وجود واحد دارد یا نه؟ قدما می گفتند: بله، این هم واحد
است، ولی ملاك وحدتش وحدت موضوع است، یعنی موضوع كه واحد است برای
وحدت مقوله كافی است؛ دیگر در خود مقوله فرض وحدت نمی كردند. نمی گفتند
همان طور كه موضوع حركت واحد است و حركتش هم واحد است، یك أین واحد
متصل هم در اینجا وجود دارد، بلكه چنین قائل بودند كه در اینجا أین های متعدد
وارد بر موضوع می شود و این أین ها مثل دانه های تسبیح هستند كه ملاك ارتباط و
اتصالشان امری غیر از خود دانه های تسبیح است. معنای حركت در مقوله این است
كه موضوع در هر آنی فردی از مقوله یا نوعی از مقوله را دارد. ملاك وحدت افراد
مقوله یا انواع مقوله چیست؟ قدما می گفتند وحدت موضوع، كه گفتیم در مقام تشبیه
مثل این است كه بگوییم ملاك وحدت دانه های تسبیح بند تسبیح است.
اما نظر مرحوم آخوند این شد كه درست است كه موضوعِ واحد داریم و درست
است كه حركت واحد است، ولی لازمه ی وحدت، اتصال و استمرار حركت این است
كه خود مقوله هم عیناً در مرتبه ی ذات خودش وحدت، اتصال و استمرار داشته باشد
نه اینكه وحدت موضوع برای وحدت مقوله كافی باشد چنانكه قدما می گفتند.
با این توضیح بحثی كه در جلسه ی پیش گذشت بهتر روشن می شود. اینكه مرحوم
آخوند به رأس مخروط مثال زد، می خواست بگوید كه ما دو چیز داریم، یك امر
واحد مستمر داریم و یك امر متصل متجدد. یك حركت قطعی داریم كه متصل و
متجدد است و یك امر بسیط آنی الحدوث و مستمرالبقاء داریم. چون حركت وجوداً
عین «ما فیه الحركه» است پس «ما فیه الحركه» هم كه سواد باشد یك وجود اصل
دارد كه همان كلی طبیعی منطبق با مراتب است. «سواد اصلِ مستمر» یعنی آن كلی
طبیعی سواد كه بر همه ی مراتب سواد منطبق است، نظیر كلی طبیعی حركت كه بر همه ی
مراتب حركت منطبق است. در عین حال یك فرد سواد هم داریم كه كل این سواد
است كه منطبق بر اول تا آخر زمان حركت است. پس همان طور كه حركت دو
اعتبار وجود دارد می توان گفت سواد هم به دو اعتبار موجود است: «اعتبار وجود
بسیط آنی الحدوث مستمرالبقاء» كه وجودش منطبق بر حركت توسطی است و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 389
«اعتبار وجود متصلِ متجددِ ممتد به امتداد مسافت و امتداد زمان» كه وجودش
منطبق بر حركت قطعی است.
اگر ما نظر آینده ی مرحوم آخوند را كه به عقیده ی ما صحیح تر است قبول كرده
بگوییم وجود حركت توسطی وجود مجازی است و یك وجود واقعی نیست، قهراً
در باب مقوله هم باید «سواد اصل مستمر» را انكار كنیم. نتیجه چه می شود؟ نتیجه
همان است كه قبلاً عرض كردیم. عالم به جوهر و اعراضش حركت قطعی دارد كه
همان اعتبار صحیح حركت است كه معنایش این است كه دائماً با یك وجود متصل
و ممتد به امتداد زمان در حال به وجود آمدن و فانی شدن است و چون وجود اشیاء
عین وجود حركت است هیچ مرتبه از مراتب وجود اشیاء باقی نیست و همیشه بین
گذشته و آینده است. عالم از جنبه ی طبیعی اش همیشه بین حاشیه ای است از گذشته و
حاشیه ای از آینده و درست در میان دو عدم قرار گرفته است؛ «قم فاغتنم الفرصة بین
العدمین» . لازمه ی وجود متصل ممتد كه دائماً در حال به وجود آمدن است این است كه
هیچ چیزی در دو آن باقی نیست. اینكه ما عالم را باقی می بینیم به خاطر خاصیت
ذهن ماست.
اگر ذهن ما آن طور كه مادیین می گویند خصلت طبیعت را می داشت، هیچ
جزئش در دو آن وجود نداشت. اگر دستگاه ادراكی ما منحصر به مغز ما می بود كه
قهراً مغز انسان همیشه در حال سیلان است محال بود كه ما چیزی را درك كنیم.
اینكه ما عالم را به صورت جمع و حاضر می بینیم و حتی گذشته و حاضر را با هم
می بینیم، برای این است كه ما یك وجود مافوق ماده و طبیعت داریم. آن وجود
مافوق ماده این خصلت را داراست كه می تواند گذشته و آینده را با یكدیگر حاضر
و جمع كند و در نتیجه علم و آگاهی پیدا می شود. اگر ذهن ما مثل عالم طبیعت بود
محال بود كه بتوانیم عالم باشیم و این است كه می گویند طبیعت مساوی با جهل
است و علم مساوی است با تجرد.