یك مطلب در آنجا لازم بود شكافته شود كه مرحوم آخوند آن مطلب را نشكافته
بود و ما هم آن را بیان نكردیم- و به همین جهت خلاصه ی مطلب را تكرار كردیم- و
آن این است كه چرا حركت نیازمند به موضوع است؟ وقتی می گوییم «حركت
نیازمند به موضوع است» یعنی حركت نیازمند به متحرك است. به چه دلیل هرجا
حركتی وجود دارد باید متحركی وجود داشته باشد؟ به مناسبتی قبلاً این مطلب را-
گویا در فصل دوازدهم- به شكل دیگری طرح كردیم. چه مانعی دارد كه حركت
بدون متحرك باشد؛ مثلاً موج وجود داشته باشد بدون آنكه شی ء متموّجی در كار
باشد.
سه راه برای اثبات این مطلب گفته شده است
[1]. راه اول این است كه حركت
عرض است و عرض بدون موضوع محال است (و لهذا اینجا به متحرك «موضوع»
اطلاق شده است) . پس حركت نیازمند به متحرك است.
راه دوم كه بیان خود مرحوم آخوند تقریباً بر این اساس بود این است كه حركت
امری «بین القوة و الفعل» است؛ یعنی، هم امری است بالقوه و هم امری است بالفعل؛
از حیثی بالقوه است و از حیثی بالفعل. امری است كه تدریجاً از قوه به فعل می رسد و
بنابراین امری است حادث و بلكه عین حدوث است. ما قبلاً با بیان قاعده ی «كل حادث
مسبوق بقوةٍ و مادةٍ تحملها» اثبات كردیم كه هر حادثی نیازمند قابل است (این قابل
در مورد هر كدام از نفس، صورت و عرض اسم خاصی دارد: بدن، محل و موضوع) .
به عبارت دیگر آنچه حادث است، نحوه ی وجودش تعلقی و مقبولی است، یعنی
همیشه وجودش به صورت یك مقبول (قبول شده) تحقق پیدا می كند
[2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 248
- راه سوم باز در كلمات مرحوم آخوند آمده است گو اینكه قابل خدشه و مناقشه
است و آقای طباطبایی هم در اینجا مناقشه ای با مرحوم آخوند دارند. یك مسئله ی
بسیار عالی كه در آینده هم به شكل دیگری طرح خواهد شد این است كه تشخص و
تعدد حركت به چیست كه حركتی را یك حركت بدانیم یا دو حركت یا چند
حركت؟ ملاك وحدت و كثرت در حركت چیست؟ شكی نیست كه اگر فاعلها
مختلف باشند یا مبدأها، منتهاها و یا زمانها یكی نباشند، اینها منشأ كثرت حركت
می شود. یا اگر مقوله ها مختلف باشند مثلاً یكی حركت در أین باشد و دیگری
حركت در كیف باشد در این صورت نمی توانیم یك حركت داشته باشیم. نمی توانیم
بگوییم نیمی از یك حركت، أینی است و نیم دیگر آن كیفی. اگر دو حركت هر دو
مكانی باشند و همزمان هم باشند ولی جهت حركت آنها مختلف باشد باز یك
حركت واحد نداریم. حتی بعد این بحث مطرح می شود كه اگر متحركی روی خط
مستقیم به نقطه ای برسد و بعد باز گردد آیا این، دو حركت می شود یا یكی؟ در اینجا
معتقدند كه این تغییر جهت، منشأ كثرت حركت می شود.
در این راه سوم چنین گفته شده كه یكی از اموری كه منشأ كثرت حركت می شود
مربوط به موضوع حركت است، به این معنا كه حركت اگر متحرك نداشته باشد
ملاك وحدت ندارد. وقتی انگشت من حركت كرده و مسافتی را طی می كند، ما این
حركت را حركت واحد می دانیم، به این دلیل كه این انگشت شی ء واحدی است كه
این حركت را انجام داده و این حركت وحدتش را از موضوع خودش دارد. پس
ممكن است كسی این طور بگوید كه ما از آن نظر در حركت نیازمند به موضوع
هستیم كه موضوع، حافظ وحدت حركت است. این بیان چنانكه گفتیم قابل خدشه
و مناقشه است.
ولی مرحوم آخوند در اینجا به وجه دوم كه مسئله ی قابلیت و مقبولیت است و
قویترین وجوه هم همین است استناد كرده و می گوید حركت از آن جهت كه امری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 249
حادث است بلكه عین حدوث است، نیازمند به موضوع است
[3].
در فصل پیش گفتیم حركت نیازمند به موضوعی است كه آن موضوع ثابت باشد
منتها مرحوم آخوند به این صورت گفتند كه «یجب ان یكون شی ء ثابت بوجه» . این
«بوجه» را در اینجا باید توضیح دهیم. ایشان در
«فی حكمة مشرقیه» می گوید حركت
نیازمند علتی است كه ثابت نباشد و در فصل پیش گفتند كه حركت نیازمند به
موضوعی است كه ثابت باشد. وقتی بحث از علت حركت می كنیم می گوییم حركت
نیازمند علتی است كه ثابت نباشد، از باب اینكه «علة المتغیر متغیر» و «علة الثابت
ثابت» كه گفتیم یك مسئله ی مهمی است كه در فصل بعد هم دنبال می شود و بعد در
فصل سی و سوم هم باز این بحث مفصلتر مورد تحقیق قرار می گیرد. گفتیم كه دو
بحث قریب المخرج در اینجا هست كه یكی می گوید: «علة الحادث حادث و علة
القدیم قدیم» و دیگری می گوید: «علة المتغیر متغیر و علة الثابت ثابت» كه به دنبال
خود مسائل مهمی را مطرح كرده است به نام «ربط حادث به قدیم» از یك طرف و
«ربط متغیر به ثابت» از طرف دیگر. در اینجا چون خود آن مسائل مطرح نیست ما
به تبع مرحوم آخوند فقط تا آن مقداری كه لازم است، در اینجا بحث می كنیم.
[1] . [استاد در جلسه ی سی و پنجم راه چهارمی هم بیان كرده اند. این مطلب در جلسه ی مذكور تحت عنوان
«آیا این تخالف واقعی است؟ » آمده است. ]
[2] . اشكال: این بیان به همان بیان اول برمی گردد كه حركت عرض است و موضوع می خواهد.
استاد: نه، این طور نیست. قابل و مقبول اعم از عرض و موضوع است. صورت هم مقبول است بدون
اینكه عرض باشد. طبق این قول، حركت نه از آن جهت كه عرض است بلكه از آن جهت كه حادث
است و مقبول است و وجودش وجود تعلقی است نیازمند موضوع است كه قهراً اعم است از اینكه
عرض باشد یا صورت.
[3] . البته ممكن است كسی به وجه ساده و تقریباً نیمه عوامانه ای تمسك كند و بگوید حركت به این
دلیل نیازمند به متحرك است كه مصدر یا اسم مصدر است و مصدر یا اسم مصدر باید قائم به یك ذات
باشد كه حرف درستی نیست، همچنان كه با همین نوع استدلال در مورد وجود هم نمی توان گفت كه
حتماً باید یك ذات دیگری باشد كه آن ذات دارای وجود باشد.