مسئله ای هست كه مرحوم آخوند در باب حركت مطرح نكرده ولی در مباحث نفس
مطرح كرده است كه آیا حركت محسوس است یا معقول؟ انسان در ابتدا تصور
می كند كه حركت محسوس است همچنان كه تصور می كند كه حدوث محسوس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 569
است در حالی كه اشتباه است. حركت و همچنین حدوث معقول اند نه محسوس. آن
كه محسوس است وجود شی ء در این لحظه در این مكان است اما اینكه این وجود
بعد از عدم است، یعنی «عدم» و «بعدیت این وجود از برای عدم» محسوس نیست.
مفهوم حدوث را ذهن انتزاع می كند و بنابراین مفهومی است معقول، ولی «معقول
باعانة الحس» . عقیده ی مرحوم آخوند در باب حركت هم همین است. منتها این مطلب
را به دو تعبیر بیان می كند. گاهی می گوید حركت معقول است به اعانت حس، گاهی
می گوید محسوس است به اعانت عقل، ولی هر دو به یك معناست. مراد این است
كه عقل و حس به كمك یكدیگر آمده اند تا حركت برای انسان متصور و معقول
شود.
پس در واقع حركت «لا ذات له» همچنان كه «الحدوث لا ذات له» . شی ءِ متحرك
و همچنین «ما فیه الحركه» است كه ذات دارد. حركت امر غیر قارالذات نیست بلكه
عین عدم قرارالذات است و ایندو خیلی با یكدیگر تفاوت دارند.
پس در «اولاً» مرحوم آخوند خیلی نرمش به خرج می دهد و می گوید متّبع
برهان است و انسان بدون دلیل با مشهور مخالفت نمی كند. در «ثانیاً» می گوید شاید
قدما كه گفته اند فقط دو امر غیر قارالذات داریم نظر مباركشان بر این بوده است كه از
نظر ماهیت دو امر غیر قارالذات داریم و نظر به وجود نداشته اند. در «ثالثاً» كه اكنون
مورد بحث است می گوید اصلاً این حرف كه حركت یك امر غیر قارالذات است
غلط است؛ یعنی اصلاً قدما در همین هم كه گفته اند حركت امر غیر قارالذات است
اشتباه كرده اند برای اینكه حركت نه امر قارالذات است و نه امر غیرقارالذات، بلكه
نفس عدم قرارالذات است. «عدم قرارالذات» غیر از «امر غیر قارالذات» است. حال
اگر كسی ماهیتی را غیرقارالذات بداند آن ماهیت غیر از حركت است چون حركت
عبارت است از عدم قرار ذات آن ماهیت؛ و اگر كسی وجود را غیرقارالذات بداند-
همچنان كه ما می دانیم- در این صورت حركت می شود عدم قرار ذات آن وجود.
پس حركت خودش امری نیست كه آن را غیرقارالذات بدانیم مگر به این معنا كه
حدوثِ امری انتزاعی است كه به وجود منشأ انتزاعش موجود است.