ما قبل از اینكه راجع به بطلان تسلسل كه در اینجا بحث شده صحبت كنیم یك
مطلب را گوشزد می كنیم كه این را مرحوم آخوند در اینجا متعرض نشده است و در
جای دیگر هم الآن یادم نیست متعرض شده باشد و آقایان محشّیها هم ذكر
نكرده اند.
گفتیم اصل سوم این است كه از نظر ارسطو هر محرك طبیعی متحرك هم هست.
ممكن است بگویید كه اگر امثال ارسطو و بوعلی سینا این حرف را گفته باشند كه هر
محرك طبیعی متحرك هم هست، خوب محرك طبیعی یعنی همان قوای طبیعت، و
قوای طبیعت هم یعنی جواهر طبیعی. پس آنها هم قائل به حركت جوهریه بوده اند.
[این نتیجه گیری درست نیست زیرا] وقتی دنبال دلیل امثال ارسطو و بوعلی
می رویم می بینیم در دلیلشان حرف دیگری می زنند. حرف دیگرشان همان بود كه
من در ضمن بیانم عرض كردم. آنها می گویند هر محرك طبیعی چون قوه ای طبیعی
است پس در جسم وجود دارد. حال كه در جسم وجود دارد وقتی این قوه ی محركه
جسم را به حركت درمی آورد این محرك هم به تبع جسم حركت می كند. مثلاً این
قوه ای كه در دست من وجود دارد و دست من را به حركت درمی آورد خودش
نمی تواند یك جا بنشیند و دست من را به حركت دربیاورد، بلكه خودش همراه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 169
دست حركت می كند. وقتی خوب فكر كنیم می بینیم این حركت، بالعرض است نه
بالذات كه در تقسیم گذشته گفتیم (آن تقسیم در اینجا به درد ما می خورد) . [پس ]
این سؤال مطرح می شود كه آیا برهان محرك اول ارسطویی- كه یكی از اصولش
این است كه «كل محرك طبیعی فهو متحرك» - حتی اگر محرك، «متحرك بالعرض»
هم باشد تمام است؟ بالعرض یعنی بالمجاز، كه اثری ندارد و قطعاً كافی نیست.
مرحوم آخوند در اینجا این مطلب را متعرض نشده ولی این از مواردی است كه
نشان می دهد محرك اول ارسطو را بدون اثبات حركت جوهریه نمی شود اثبات كرد.
خود مرحوم آخوند چون قائل به حركت جوهریه است نیازی ندارد كه بگوید قوه ی
طبیعی محركی است كه متحرك است به این دلیل كه بالعرض حركت می كند. این
حرف را باید بوعلی و امثال او بزنند كه راهی دیگر ندارند. برای مرحوم آخوند كه
قائل به حركت جوهری است هر محرك طبیعی، بالذات حركت می كند پس مقدمه ی
سوم (كل محرك طبیعی فهو متحرك) بنا بر مبنای مرحوم آخوند یك مقدمه ی تمامی
است. بنابراین اصل محرك اول ارسطو را با مبانی خود ارسطو و با مبانی بوعلی
نمی شود اثبات كرد؛ آن را فقط با مبانی صدرالمتألهین می شود اثبات كرد چون یكی
از اصولش این است كه «كل محرك طبیعی فهو متحرك» . امثال ارسطو و بوعلی وقتی
برای اصل سوم برهان اقامه می كنند به حركتهای بالعرض متمسك می شوند. از
حركت بالعرض كاری ساخته نیست، حركت بالذات هم كه آنها قائل نیستند
[1].
[1] . سؤال: اینكه متحرك عین وجود حركت است جز با حركت جوهری جور در نمی آید. پس ما
نمی توانیم به گردن ارسطو بگذاریم كه بنا بر حركت جوهری سخن گفته است.
استاد: این تعبیری بود كه ما كردیم. ارسطو نمی گوید محرك اول موجد نفس حركت است بلكه
می گوید موجد طبیعت است كه طبیعت مبدأ حركت است. او خود طبیعت را ساكن می داند. منتها
طبیعت را ساكن بالذات می داند و متحرك بالعرض. چون متحرك بالعرض می داند به برهان خدشه
وارد می آید. چون یكی از چهار اصل یا مقدمه ی برهان این بود كه هر محركی كه در طبیعت باشد
متحرك است. این را از چه راه اثبات كنیم؟ این را [امثال ارسطو] می خواهند از راه حركت بالعرض
اثبات كنند. به این صورت است كه اشكال پیش می آید.