قبلاً عرض كردیم و باز تكرار می كنیم كه تفكر این فلاسفه با فلاسفه ی غربی، هم در
باب علل به طور مطلق متفاوت است و هم در باب علت حركت بالخصوص. معمولاً
فیلسوفان غربی مقصودشان از علت همان علل معدّه است و لهذا خیال كرده اند كه
برهان امتناع تسلسل در مورد علل معدّه هم هست و لهذا گرفتار اشكال شده اند در
صورتی كه فلاسفه ی پیشین كه برهان امتناع تسلسل را اقامه كرده اند اصلاً نظرشان به
علل معدّه نبوده است.
در باب حركت هم وقتی فیلسوفان غربی می گویند محرك، مقصودشان نیرویی
است كه از خارج بر شی ء وارد می شود و حركت را ایجاد می كند. وقتی گلوله ی روی
صفحه با ضربه ای حركت می كند و یا اتومبیل حركت می كند، محرك چیست؟ بعدها
بیشتر خواهیم دید و در فصل بعد هم اشاره می شود كه فلاسفه ی [اسلامی ] معتقدند كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 175
علت محرك همیشه در درون خود شی ء متحرك است، مگر در مواردی مثل
حركت قسری یا حركت جبری كه شكل علی حده ای دارند. آنجا كه ضربه ای به
گلوله وارد می كنیم و گلوله حركت می كند، محرك، آن ضربه ی من نیست، بلكه نیرویی
است در درون خود این گلوله كه آن را حركت می دهد. نقش ضربه ی من این است كه
آن نیرو را وادار می كند كه كار خودش را انجام بدهد. در مقام تشبیه مثل این است
كه شما به كسی دستور می دهید كه برو فلان جا. شما در حركت او نقشی دارید ولی
آیا بدن او را شما حركت می دهید؟ این سخن شما نیست كه بدن او را حركت
می دهد، بلكه آنكه بدن او را حركت می دهد نیروی بدن خود اوست. ولی شما هم
نقشی داشتید. نقش شما چیست؟ نقش شما این است كه نیروی محركه ی درونی او را
به كار انداخته اید. یا مثل كسی كه كارخانه ای را كه نیروهایش همه در درون
خودش است به كار می اندازد. آن عمل و نیروی آن فرد نیست كه چرخهای كارخانه
را حركت می دهد. آن نیرو در درون خود كارخانه است. نقش او فقط این است كه
این دستگاه را به كار می اندازد.
این فلاسفه در باب حركت چنین اعتقادی دارند. می گویند هر حركتی ناشی از
محركی همراه خودش و در درون خودش است و محركش هم همیشه همراه آن
است مگر آنجایی كه حركت بالعرض باشد. مثلاً دست من كه حركت می كند تسبیح
هم حركت می كند. این حركت در واقع برای تسبیح نیست، بلكه برای دست من
است. این نكته را اگر خوب توجه نكنیم برهان وسط و طرف برای ما مفهوم نخواهد
بود.