در تتمه ی این فصل، مرحوم آخوند مطلبی را تحت عنوان «وهم و اندفاع» مطرح
می كنند كه در واقع یك اشكال و جواب است.
[مستشكل ] می گوید ما قبول نداریم كه هر فعلیتی بر قوه ی خودش فضیلت دارد.
گاهی بر عكس است؛ یعنی قوه، خیر از فعل است و فعل، شر از قوه است، زیرا خود
شر ممكن است بالفعل باشد و ممكن است بالقوه باشد. آیا «قوه ی شر» بهتر است یا
«فعلیت شر» ؟ آیا می توانیم بگوییم فعلیت ظلم اشرف از قوه ی ظلم است؟ .
مرحوم آخوند جواب می دهد كه اصل سخن شما درست است ولی اگر همین را
خوب تحلیل كنید، می بینید كه حتی در اینجا هم در نهایت امر، باز شریت به عدم و
قوه بر می گردد و خیریت به وجود و فعلیت.
ما برای توضیح پاسخ مرحوم آخوند باید مطالبی را عرض كنیم. گفتیم فلاسفه
می گویند كه شرور به اعدام، و خیرات به وجودات منتهی می شوند. تحلیل این امر
ساده است و مكرر هم گفته ایم و دیگر تكرار نمی كنیم.
اما در جاهایی مثل اینجا و حتی در مبحث «خیر و شر» ، مرحوم آخوند این مطلب
را مكرر می گوید كه «منشأ همه ی شرور قوه است» . ایشان در مورد هیولای اولی كه
قوه ی محض است گاهی چنین تعبیر می كند كه هیولی منبع ظلمات و منشأ شرور است
و تمام شرور و ظلمات از هیولای اولی سرچشمه می گیرد. این را ممكن است
بگوییم از یك نظر درست است، برای اینكه ما دیدیم كه شر در جایی است كه عدم
باشد ولی نه عدم مطلق، بلكه عدم چیزی كه شأنیت وجود دارد. اگر چیزی شأنیت
وجود نداشته باشد، شریتی هم ندارد، مثل جاهل بودن دیوار كه قبلاً توضیح دادیم.
پس این سخن كه می گویند شر به عدم برمی گردد ولی عدمی كه توأم با قوه باشد و به
بیان دیگر عدمی كه شأنیت داشته باشد (عدم ملكه) نه عدم مطلق، سخن درستی
است.
اگر هر موجودی هرچه نداشت استعدادش را هم نمی داشت، یعنی همه چیز بالفعلِ
محض بود، دیگر شری در عالم نمی بود. در شرور اضافی مثل ظلم، وقتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 225
موجودی
به موجود دیگر شر وارد می كند، اگر در موجود دوم، استعداد پذیرش شر نمی بود
شری پدید نمی آمد. اگر استعدادی نبود، معنایش این بود كه با هیچ یك از تیغهای
عالم هرگز رگ گردنی بریده نمی شد. بنابراین، این هم حرف درستی است كه
استعداد است كه شرور را به وجود آورده است.