امر دیگری كه در اینجا هست این است كه نه تنها برای ما محسوس است كه اشیائی
كه پدید می آیند از اشیاء دیگر به وجود آمده اند، بلكه علاوه بر این می بینیم كه هر
ماده ای قابل متبدل شدن به هر صورتی نیست. هر چیزی امكان تبدیل شدن به یك
شی ء بالخصوص را دارد. دانه ی گندم، گندم می شود و دانه ی جو، جو می شود نه اینكه
وقتی گندم می خواهد به وجود بیاید صرفاً احتیاج دارد كه یك چیزی موجود باشد
كه تبدیل به گندم بشود؛ از دانه ی جو گندم به وجود بیاید و از دانه ی گندم جو به وجود
بیاید. دانه ی گندم را در زمین بكارند و یك انسان از آن به وجود بیاید و از نطفه ی یك
انسان خوشه ی گندم به وجود بیاید! این طور نیست، این یك نظام معینی دارد. اگر
چیزی حادث می شود از یك راه معین است كه به وجود می آید، یعنی هر آینده ای با
گذشته ی مخصوص خودش ارتباط دارد و هر گذشته ای با یك آینده ی مخصوص به
خود ارتباط دارد: «گندم از گندم بروید جو ز جو» . به قول ملای رومی:
هیچ گندم كِشته ای جو بر دهد؟
دیده ای اسبی كه كره ی خر دهد؟
تا این مقدار كه گفتیم اقامه ی برهان نكردیم، این چیزی است كه برای ما محسوس
است. پس اولاً برای ما محسوس است كه عالم ما یك حالت یكنواخت، ثابت و
تغییرناپذیر ندارد. این طور نیست كه درختان، حیوانات، زمین و خورشید در
وضعی كه دارند میخكوب شده باشند و همه به همان حالی كه هستند باقی بمانند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 195
بچه ها بچه بمانند؛ پیرها پیر بمانند؛ جوانها جوان بمانند؛ نهال، نهال باقی بماند. عالم
دائماً تغییر می كند و دائماً نوآوری می كند؛ اشیائی را می برد و اشیائی را می آورد:
«یُحْیِی وَ یُمِیتُ» [1].
ثانیاً اشیائی كه حادث می شوند این طور نیست كه بدون ارتباط با اشیائی كه
موجود هستند یكدفعه از كتم عدم بیرون بیایند. به بیان دیگر، نوها كه می آیند با
كهنه ها بی ارتباط نیستند كه یكدفعه كهنه ها را جمع كنند و ببرند و نوها را بیاورند، آن
طور كه افراد حاضر در یك مكان را بیرون می برند و یك عده ی انسان دیگر را كه هیچ
ارتباطی بین آنها نیست می آورند. نه، همان كهنه هاست كه تبدیل به نوها می شود.
ثالثاً این طور نیست كه حادث احتیاج دارد به یك ماده ای، حال آن ماده هرچه
باشد، باشد. چنین نیست كه از هر ماده ای بشود هر حادثی به وجود بیاید و هر
حادثی از هر ماده ای بشود به وجود بیاید. نه، هر ماده ای زمینه ی یك سلسله حادثهای
بخصوص است و هر حادثی فقط با زمینه های قبلی و مشخص و معینی به وجود
می آید. ما خودمان هم نظام زندگی خود را با همین اصلی كه برای ما محسوس است
تطبیق داده ایم. ما اگر بخواهیم گندم به وجود بیاوریم چه كار می كنیم؟ آیا تعدادی
گوسفند ماده و نر می آوریم تا جفت گیری كنند؟ ! اگر بخواهیم گوشت تولید كنیم
می رویم گندم می كاریم؟ ! همه می دانیم كه حساب منظمی در كار این عالم هست. به
تعبیر دیگر در این عالم راهها وجود دارد و مقصدها وجود دارد، از هر راهی به هر
مقصدی نمی شود رسید و به هر مقصدی از هر راهی نمی شود رفت.
اینكه گفتیم حادث به چیزی نیاز دارد كه از آن به وجود بیاید، [آن چیز] همان
است كه اصطلاحاً به آن «ماده» می گویند. ماده از ماده ی «مدّ یمدّ» است كه به معنی
كشیدن است، كأنه از آنجا كشیده می شود. وقتی می گوییم «ماءٌ له مادة» یعنی آبی كه
ماده ای [یعنی سرمنشأ و منبعی ] داشته باشد كه از آنجا كشیده بشود. آن چیزی را كه
حادث از آن به وجود می آید «ماده» می نامند، ولی چنانكه گفتیم هر ماده ای زمینه
برای هر حادثی نیست بلكه شأنیت حدوث یك حادث معین را دارد. به تعبیر این
آقایان در هر ماده ای امكان حدوث حادثی معین هست. در نطفه ی انسان امكان
حدوث یك موجود انسانی وجود دارد و در نطفه ی گوسفند امكان حدوث یك.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 196
گوسفند. این خصوصیت را كه هر ماده ای فقط می تواند ماده ی یك حادث معین و
زمینه ی یك حادث معین باشد به اعتباری «امكان» می گویند و به اعتبار دیگری
«استعداد» یا «قوه» می نامند كه قوه در اینجا به معنی استعداد است. آن خصوصیت
را اگر به ماده نسبت بدهند «استعداد» می گویند و آن را از مقوله ی «كیف» می شمارند و
اگر به حادث آینده نسبت بدهند «امكان استعدادی» می گویند و آن را از مقوله ی
اضافه می شمارند
[2].
حال معنای این مدعا كه می گویند «كل حادث مسبوق بقوة و مادة تحملها» روشن
شد. وقتی می گوییم هر ماده ای زمینه ی یك ماده ی معین است، به این معناست كه در آن
ماده استعداد یك حادث معین هست؛ پس ماده حامل استعداد است. ماده به منزله ی
معروض و موصوف است و استعداد به منزله ی صفت.
گفتیم كه ما می توانیم این مدعا را حتی از آنچه كه می بینیم استنباط كنیم، یعنی
بگوییم در نظام عالم این مطلب مشهود است ولی این استنباط چون متكی بر حس
است دلیل نمی شود كه حدوث یك حادث بدون استعداد قبلی و بدون ماده ای كه
حامل آن استعداد است محال باشد، چون ممكن است كسی بگوید كه چنین چیزی
را در عالم می بینیم و درست است كه نظام عالم بر همین منوال است ولی آیا حدوث
حادث بدون ماده ی قبلی و قهراً بدون استعدادی كه این ماده حامل آن استعداد است
امری محال و ناشدنی است؟ به عقیده ی فلاسفه اگر چیزی بخواهد بدون ماده حادث
شود و در زمان واقع بشود محال است. اگر امری بخواهد بدون ماده و بدون استعداد
قبلی به وجود بیاید باید «ابداعی» باشد و اگر بخواهد ابداعی باشد نمی تواند حادث
زمانی باشد. «مُبدَع» غیر از حادث زمانی است و در همه ی زمانها وجود دارد. این
فلاسفه كه قائل به ماده ی اولی یا هیولای اولی هستند، می گویند هیولای اولی مبدع
است نه حادث زمانی.
چه برهانی بر این قاعده اقامه شده است؟ در اینجا مرحوم آخوند برهانی ذكر
كرده اند كه این برهان را شیخ دراشارات و نیز در
الهیات شفا آورده است و آن طور كه
فی الجمله یادم هست غزالی در كتاب
تهافة الفلاسفه سخت به این برهان فلاسفه
تاخته و آنها را در این مدعا تخطئه كرده است و انصاف هم این است كه این برهان.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 197
قابل مناقشه است چنانكه خواهیم گفت.
[1] . بقره/258، توبه/116، حدید/2.
[2] . [در جلسه ی بعد به تفصیل در مورد این اصطلاحات بحث شده است. ]