گفتیم برهانی كه مرحوم آخوند در اینجا آورده اند برهانی است كه بوعلی بیان كرده
است. بوعلی به چه دلیل می گوید هر حادثی مسبوق به امكان قبلی و به ماده ای است
كه حامل آن امكان باشد؟ می گوید هر شی ء كه حادث می شود، در زمان قبل از
وجودش هم، ممكن است یعنی دارای امكان است، زیرا اگر در زمان قبل ممكن
نباشد پس باید یا ممتنع باشد و یا واجب، چون شی ء یا ممكن است یا ممتنع و یا
واجب. این امرِ حادث نمی شود در زمان قبل ممتنع باشد؛ اگر در زمان قبل ممتنع بود
محال بود كه در هیچ زمانی به وجود بیاید، پس چرا به وجود آمده است؟ این حادث
در زمان قبل واجب هم نبوده است چون اگر واجب بود در همان زمان قبل و بلكه از
ازل وجود داشت پس چرا در زمان قبل وجود نداشته است؟ پس شیئی كه در یك
زمان حادث می شود در زمان قبل هم باید ممكن و دارای امكان باشد.
بعد می رود سراغ امكان. می گوید این امكان با «قدرت فاعل» اشتباه نشود. گاهی
برخی امكان ممكن را با قدرت فاعل اشتباه می كنند كه در عرف چنین است. مثلاً
می گوییم این كار برای من ممكن است، یعنی من قدرت انجام آن را دارم یا می گوییم
این كار برای من ممكن نیست یعنی من قدرت انجام آن را ندارم. این امری است كه
به فاعل مربوط است. فاعل قدرت داشته باشد یا نداشته باشد، قدرت فاعل
غیرمتناهی باشد یا متناهی، در هرحال یك شی ء در ذات خود یا واجب است یا
ممكن و یا ممتنع. پس این امكان، امكانی است كه صفت شی ء است نه صفت فاعل.
پس امكان یك حادث غیر از مسئله ی قدرت فاعل است.
حال كه ثابت شد هر حادثی در زمان قبل از حدوثش هم دارای امكان بوده است،
این امكان یا جوهر است یا عرض قار (كه عرض قار در اینجا یعنی عرض غیر
اضافه) و یا عرضی است از قبیل اضافه. بدون شك امكان وجود یك شی ء به
صورت یك جوهر وجود ندارد. اگر می گوییم در دانه ی گندم امكان بوته ی گندم هست
این طور نیست كه بتوانیم در لابراتوار، گندم را تجزیه كنیم و امكان را از گندم جدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 199
كنیم. یا اگر می گوییم در نطفه ی انسان امكان وجود انسان هست نه این است كه این
امكان به صورت یك جوهر قائم به ذات وجود دارد، بلكه به صورت یك صفت
برای یك جوهر وجود دارد. حال آیا این صفت، صفتی است كه ماهیت آن غیر از
اضافه و نسبت است یا جز اضافه و نسبت چیز دیگری نیست؟ در باب اعراض ثابت
شده است كه ما یك سلسله اعراض داریم كه اصلاً ماهیت آنها ماهیت اضافه و
نسبت است، مثل ابوّت و بنوّت.
البته هر چیزی ممكن است دارای اضافه باشد و بلكه هیچ چیزی در عالم نیست
كه دارای اضافه نباشد ولی اینكه «چیزی دارای اضافه و نسبت است» یك مطلب
است و خود «اضافه و نسبت» مطلب دیگری است. مثلاً زید چون برادر عمرو است
با عمرو نسبتی دارد. در اینجا زید «ذات اضافه» [یعنی دارای نسبت اضافه ] است
ولی خودِ برادری و اخوت یك نسبت است، نه شی ء دارای نسبت. همین طور است
فوقیت و تحتیت.
این فلاسفه می خواهند بگویند این چیزی كه ما به نام امكان می نامیم- و مسئله ی
مهم هم همین است كه بعد باید اثبات بشود- جز یك نسبت چیز دیگری نیست؛
ماهیتش ماهیت نسبت است. مثلاً امكان استعدادیِ نطفه برای انسان عبارت است از
نسبتی میان نطفه و انسان. بعد آن اشكال در ذیل این فصل به وجود می آید كه باید
در مورد آن مفصل بحث كنیم كه نسبت باید میان دو امر موجود باشد. آیا نطفه نسبت
دارد با انسانی كه بعد می خواهد به وجود بیاید و الآن معدوم است؟ چطور امكان
استعدادی عبارت است از نسبت میان این و آن؟ اصلاً آنی وجود ندارد. چطور
می شود میان موجود و معدوم نسبتی باشد؟ این اشكالی است كه بعد درباره ی آن بحث
می كنیم
[1].
البته برای این برهان كه در آن می خواهیم امكان و ماده ای را كه حامل امكان است
اثبات كنیم فرق نمی كند كه ماهیت آن اضافه باشد یا عرض دیگری باشد ولی این را
طرداً للباب در اینجا ذكر كرده اند.
پس خلاصه ی برهان فلاسفه برای آنكه اثبات كنند حادث بدون امكان قبلی و.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج11، ص: 200
ماده ی
قبلی نمی تواند پدید بیاید این است كه حادث قبل از حدوثش واجب یا ممتنع
نیست پس ممكن است. بنابراین امكانش در زمان قبل وجود داشته است. این
امكان، جوهر كه نمی تواند باشد پس عرض است. این عرض كه در زمان قبل وجود
داشته است معروض می خواهد و معروضش همان است كه آن را ماده می نامیم چون
تعریف ما از ماده در اینجا «حامل استعداد» است. پس بدین ترتیب اثبات شد كه
«كل حادث مسبوق بقوة و مادة تحملها» .
[1] . [به جلسه ی شانزدهم ذیل عنوان «آیا امكان استعدادی اضافه ی میان موجود و معدوم است» مراجعه
شود. ]