در
کتابخانه
بازدید : 381603تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
اصالت روح
قرآن و مسأله ای از حیات
توحید و تكامل
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی
Collapse پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1)
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2)
Expand اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی
Expand بحث حركت بحث حركت
Expand روابط فلسفه و عرفان روابط فلسفه و عرفان
فلسفه ی اسلامی پیش از ملا صدرا
فلسفه ی اسلامی از میر داماد تا عصر حاضر
Expand حكمت صدر المتألّهین حكمت صدر المتألّهین
Expand فلسفه ی ملا صدرا فلسفه ی ملا صدرا
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
ادلّه ی وجود ذهنی
Expand خدا و جهان دیگرخدا و جهان دیگر
یادداشتهای مقاله ی توحید
Expand ادلّه ی توحیدادلّه ی توحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
چنانكه دیدیم، این سؤال ابوریحان سؤالی است بر مبنای قبول اصول بطلمیوسی و ارسطویی در مورد فلك. اولاً فلك همچنان فرض شده كه هیئت بطلمیوسی می گوید؛ ثانیاً منشأ ثقل و خفت، یك میل طبیعی در خود جسم ثقیل و یا خفیف فرض شده نه نیرویی در جسم دیگر كه آن را با جاذبه به سوی خود جذب می كند؛ و همچنین بنای سخن ابوریحان بر امتناع خلأ در خارج فلك است.

و چون «ثقل» و «خفت» را بر اساس «اصل موضوع» پذیرفته است قهراً اصل حركت طبیعی و قسری را نیز در اینجا پذیرفته است. ابوریحان می خواهد با قبول این اصول یك مسأله فرعی ارسطویی را انكار كند، یعنی می خواهد مدعی شود كه با قبول آن اصول این فرع را می توان مورد تردید قرار داد و بر ارسطو خرده گرفت.

بوعلی از همین فرصت استفاده كرده و می گوید: چون اصول اولیه را قبول كرده ای نمی توانی این مسأله را كه فرع بر آن اصول است مورد انكار قرار دهی؛ استنتاج این فرع از آن اصول، قطعی است. بوعلی بر اساس اصول مورد قبول دو طرف، حداكثر موشكافی را كرده و راهها را بر ابوریحان بسته است.

اگر ابوریحان افلاك را منكر می شد، یا ماوراء افلاك را خلأ محض می دانست و زیر بار امتناع خلأ نمی رفت، یا اصل مسلّم فلاسفه را كه مدعی هستند «در هر جسمی یك مبدأ میل وجود دارد و هر جسمی دارای یك محل طبیعی است» انكار می كرد، یا قاعده ی «القسر لا یدوم» را باطل می شناخت، صورت مسأله عوض می شد و این جواب كافی نبود.

ابوریحان در اعتراضی كه به جواب شیخ كرده و در كتب ضبط شده است، مسأله
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 92
لزوم «محل طبیعی» را مورد انكار قرار داده است و در حقیقت به آن قسمت از سخن شیخ كه گفت: «پایین آمدن فلك مستلزم خروج عناصر از مواضع طبیعی است و این قسر است و قسر دائم محال است» اعتراض كرده است كه چه ضرورتی دارد كه بگوییم هر عنصری از عناصر یك محل طبیعی مخصوص به خود دارد؟ ما چون متن اعتراض ابوریحان را در دست نداریم ترجمه اش را از لغت نامه دهخدا نقل می كنیم؛ می گوید:

«بودن هر یك از عناصر در محل طبیعی خویش مسلّم نیست، برای آنكه محل طبیعی ثقیل، یعنی جهت ثقل، مركز است و مكان طبیعی خفیف، علو یعنی محیط؛ اما مركز نقطه ای بیش نیست چه، جزئی از زمین را هر قدر كه خرد تصور كنیم در مركز گنجایش ندارد بلكه آن جزء از زمین از اطراف و جوانب مركز متمایل به مركز است. و اما محیط: آن نیز گنجایش هیچ جسمی را ندارد تا اجسام خفیفه بدان صعود كنند چه، محیط، بسیطی (سطحی) وهمی است؛ و بعلاوه اگر آب را رها كنیم و مانع از پیش آن برگیریم بی شبهه به مركز خواهید رسید، پس دعوی اینكه مكان طبیعی آب بالای خاك است بر اساسی نخواهد بود و بالنتیجه برای هیچیك از اجسام مكان طبیعی خاصی نیست. با این مقدمات دعوی آن كس كه گوید: «فلك ثقیل است لكن اتصال او مانع افتادن است» باطل نمی شود. » [1]
ابوریحان در این اعتراضیه دو اصل از اصولی كه فوقاً بدانها اشاره شد مورد انكار قرار داده است:

1. هر جسم محل طبیعی دارد.

2. خروج از محل طبیعی به طور دائم (قسر دائم) محال است.

من نمی دانم فقیه معصومی كه می گویند به این اعتراضات پاسخ گفته است، چه جواب داده است؟ اگر كسی با فلسفه بوعلی آشنا باشد می داند جواب این اعتراض روشن است، زیرا اولاً معنی اینكه اجسام می خواهند در یك نقطه (مركز زمین برای اجسام ثقیله) و یا در یك سطح (سطح مقعر فلك برای آتش و سطح مقعر آتش [برای ] هوا) قرار گیرند [این نیست كه. . . ] تا گفته شود كه همواره یك نقطه و یا یك سطح در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 93
محل طبیعی قرار دارد و تمام اجزاء اجسام در خارج محل طبیعی قرار دارند، مقصود چیز دیگر است و ما برای پرهیز از اطاله از ذكر آن خودداری می كنیم و خوانندگان را به فصل دهم و یازدهم از مقاله چهارم از فن اول طبیعیات شفا ارجاع می كنیم.

ثانیاً اگر اجسام محل طبیعی ندارند، طبعا خود فلك هم محل طبیعی ندارد، پس منشأ ثقل فلك كه مدعای ابوریحان است چیست؟ منشأ ثقل و خفت به عقیده قدما میل طبیعی اجسام است به مواضع طبیعی. اگر موضع طبیعی در كار نباشد میل طبیعی، آن هم میل مستقیم، بی معنی است. اگر میل مستقیم در كار نباشد پس ریشه وزن اجسام چیست؟ ابوریحان در این جهت توضیحی نمی دهد. اگر او فرضیه ی دیگری برای منشأ ثقل اجسام اظهار داشته بود آنچنانكه امروز به نام «قوه جاذبه» می گویند اعتراض ابوریحان بجا بود، اما او بدون آنكه منشأ دیگری برای ثقل بیان كند، آنچه دیگران آن را منشأ می شناسند انكار می كند و در عین حال برای فلك قائل به ثقل می گردد.

به نظر ما آنچه بر جواب بوعلی می توان خرده گرفت مسأله لزوم «خلأ» است. ابوریحان و بوعلی هر دو مسلّم گرفته اند كه چون در ماوراء فلك فضای خالی وجود ندارد پس حركت فلك در جهت خارج مركز محال است؛ بوعلی علاوه می كند كه در صورت پایین آمدن فلك، اگر عناصر جای خود را خالی نكنند و فضایی را كه فلك پر كرده پر نكنند، مستلزم خلأ می گردد پس محال است.

خرده ای كه می توان گرفت این است كه طبق نظر خود بوعلی، فضا حقیقتی جدا از ابعاد جسم نیست، یعنی فضا به خودی خود چیزی نیست كه اجسام در آن واقع شده باشند، فضا عبارت است از مجموع ابعادی كه به وسیله اجسام ساخته شده است، علیهذا اگر حجم عالم بزرگ گردد فضا نیز بزرگ می شود و اگر كوچك گردد فضا نیز كوچك می گردد، نه اینكه فضا یك مقدار ثابتی دارد و اگر حجم عالم كوچك گردد مقداری از فضا خالی می ماند و اگر بخواهد بزرگ شود محال است زیرا مقدار فضای موجود كافی نیست.

حق این بود كه ابوریحان می گفت: چه مانعی دارد كه جسم فلك به حكم نیروی ثقل به مركز حركت كند؟ نه وجود عناصر مانع است و نه اتصال اجزاء فلك، زیرا تكاثف حقیقی را خود بوعلی نیز اعتراف دارد؛ و هم مانعی ندارد كه جسم فلك در حال انبساط باشد و تخلخل حقیقی صورت گیرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 94
ابوریحان در گفتارهایش نشان داده و ضمن سؤالهای آینده نیز روشن خواهد شد كه كوچك ترین استنباطی كه احیاناً از ظواهر آیات قرآن می كند به مراتب بر بافته های فلاسفه ترجیح می دهد؛ اینجا نیز جای آن بود كه ابوریحان به آیه كریمه: «وَ اَلسَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنّا لَمُوسِعُونَ» [2]متمسك می شد و مانعی برای گسترش یافتن آسمانها به بهانه ی امتناع خلأ نمی دید.


[1] لغت نامه دهخدا، ج 1 (آ- ابو سعد) /ص 479.
[2] ذاریات/47.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است