در
کتابخانه
بازدید : 381579تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
اصالت روح
قرآن و مسأله ای از حیات
توحید و تكامل
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی
Collapse پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1)
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2)
Expand اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی
Expand بحث حركت بحث حركت
Expand روابط فلسفه و عرفان روابط فلسفه و عرفان
فلسفه ی اسلامی پیش از ملا صدرا
فلسفه ی اسلامی از میر داماد تا عصر حاضر
Expand حكمت صدر المتألّهین حكمت صدر المتألّهین
Expand فلسفه ی ملا صدرا فلسفه ی ملا صدرا
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
ادلّه ی وجود ذهنی
Expand خدا و جهان دیگرخدا و جهان دیگر
یادداشتهای مقاله ی توحید
Expand ادلّه ی توحیدادلّه ی توحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بحث اینكه آیا فلك با وزن است یا بی وزن، بحثی است منسوخ و به قول طلاب: سالبه ی به انتفاء موضوع است. این گونه بحثها را اكنون تنها به عنوان تاریخ فلسفه می توان مطالعه كرد.

ولی در خلال این بحث مطلبی میان ابوریحان و بوعلی طرح شده كه نقش مهمی در فلسفه اسلامی داشته و شكل خاص به خود گرفته است.

این شكل خاص اسلامی در عصر جدید به صورت دیگری مورد توجه واقع شده و نقطه ی عطف فیزیك جدید به شمار می رود. آن مطلبی كه در فلسفه اسلامی شكل خاص به خود گرفته است مربوط است به توجیه و تفسیر حركت قسری.

قدما از زمان یونانیان حركت را دو نوع می دانستند: حركت طبیعی یعنی حركتی كه مقتضای طبیعت خود جسم است به طوری كه اگر هیچ عاملی از خارج دخالت نكند آن حركت به مقتضای طبیعت جسم صورت می گیرد، و دیگر قسری یعنی حركتی كه جسم خود به خود و به موجب طبیعت ذاتی خود آن را انجام نمی دهد بلكه یك عامل خارجی باید دخالت كند تا آن حركت انجام یابد. حركت طبیعی و قسری به عقیده ی قدما در همه انواع حركات اعم از أینی، وضعی، كمّی، كیفی وجود دارد.

مثالی كه قدما در حركتهای أینی ذكر می كردند حركت سنگ بود كه اگر رهایش كنیم به حكم طبیعت ذاتی و نیروی درونی (البته به عقیده ما) به پایین حركت می كند ولی اگر بخواهیم كاری كنیم كه به سوی بالا حركت كند باید یك ضربه بر آن وارد كنیم. پس از آنكه ضربه وارد كردیم به تناسب نیرویی كه در اثر آن ضربه وارد می شود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 95
و به تناسب موانع و عوایقی كه در كار است، آن سنگ مقداری مسافت به سوی بالا می رود ولی در نهایت امر برمی گردد.

اینجا دو مسئله مطرح می شد: یكی اینكه عامل بالا برنده چیست؟ هر حركت نیازمند به محرك است. آنگاه كه سنگ رو به پایین حركت می كند عامل تحرك سنگ، طبیعت و یا میل طبیعی سنگ است، پس یك نیروی درونی سنگ را به حركت درمی آورد؛ ولی آنگاه كه به سوی بالا می رود عامل محرك چیست؟ از نظر قدما حركت بدون محرك محال است، لهذا در جستجوی عامل محرك بودند، برخی قائل به جذب و برخی قائل به دفع بودند؛ یعنی برخی مدعی بودند كه آنجا كه مثلاً انسان سنگ را پرتاب می كند، با ورود ضربه به سنگ، موجی در جهت آن ضربه در هوای مجاور پیدا می شود و سنگ و هوا مجموعا حالت یك جسم واحد متصل را پیدا می كند، پس هوا سنگ را از جلو به سوی خود می كشد. برخی دیگر می گفتند برعكس است، هوا می ماند و سنگ می رود ولی هوایی كه می ماند نقش نیروی دفع كننده را بازی می كند، یعنی هوا سنگ را از پشت می راند. آنچنانكه در كتب تاریخ فلسفه نقل می شود، ارسطو شخصا به این دو نظریه متمایل بوده است.

نظر سوم نظر معروف متكلمین اسلامی است كه به نام «تولّد» یا «تولید» نامیده می شود. آنها مدعی بودند كه حركت، حركت تولید می كند، یعنی ضربه ی وارد بر سنگ یك مقدار حركت تولید می كند و آن حركت، مقداری دیگر حركت تولید می كند و همین طور.

بوعلی نظر چهارمی دارد و آن اینكه: ضربه ی وارده موجب پیدایش یك «میل» برخلاف میل طبیعی و در جهت موافق ضربه، در جسم می شود و آنچه سنگ را بالا می برد همان میل و كشش و فشار است كه محصول ضربه است. علیهذا خود طبیعت كه قبلا سنگ را به پایین می كشید موقتا به سوی بالا می برد. عامل حركت قسری نه جاذبه هواست و نه دافعه آن و نه تولید، بلكه طبیعت درونی خود جسم است.

حالت جسم در این وقت، حالت انسانی است كه در حال تعادل روحی نوعی كار انجام می دهد و در اثر ورود یك ضربه ی روحی هیجان آور، نوعی كار انجام می دهد كه هرگز در حال عادی و طبیعی انجام نمی داد.

مسئله دوم كه مطرح بود این بود كه علت دوام نیافتن حركات قسری چیست؟ چرا سنگ و یا گلوله پس از مدتی كه بالا می رود تدریجا حركتش كندتر می شود تا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 96
آنجا كه در یك نقطه یك لحظه متوقف و سپس به سوی زمین باز می گردد؟ آیا علت این است كه عایق و مانع در كار است، یعنی مقاومت هوا سبب می شود كه سنگ حالت خود را از دست بدهد، و یا علت دیگر در كار است؟ اینجاست كه بوعلی نظر خاصی ابراز كرده است مبنی بر اینكه علت اینكه سنگ و یا هر جسم ثقیل دیگر آنگاه كه برخلاف جهت میل طبیعی پرتاب می شود حركتش دوام نمی یابد و بالاخره باز می گردد مصادمات هواست؛ یعنی این عایقهاست كه تدریجاً حركت را كند و كندتر می كند و در نتیجه به صفر می رساند؛ اگر موانع در كار نباشد جسم پرتاب شده به حركت خود (به همان سرعت اولی) ادامه می دهد. عبارت بوعلی این است:

لولا مصادمة الهواء المخروق لوصل الحجر المرمی الی سطح الفلك [1].

اگر تصادم هوا نمی بود، سنگ پرتاب شده تا سطح فلك به حركت خود ادامه می داد.
البته واضح است كه محدود كردن به سطح فلك برای این است كه فلك یك مانع برنداشتنی است؛ مقصود اصلی این است كه اگر موانع و عوایق در كار نباشد، سنگ حركت خود را تا بی نهایت ادامه می دهد.

صدرالمتألهین نكته ای را اضافه می كند و آن اینكه: درست است كه در اثر وارد شدن ضربه بر جسم یك میل و یك كشش در جسم پیدا می شود، اما منشأ مستقیم این میل و كشش چیست؟ آیا ضربه خارجی مستقیماً این میل را ایجاد می كند یا تأثیر ضربه تأثیر غیرمستقیم است یعنی تأثیر ضربه بر روی آن چیزی است كه طبیعت یا صورت نوعیه ی جسم نامیده می شود و آن را كه یك طبیعت جوهری است تبدیل به طبیعت دیگر می كند؛ یعنی تأثیر مستقیم ضربه این است كه طبیعت جوهری مقسور را تبدیل به طبیعت ثانوی می گرداند؛ اگر طبیعت جوهری مقسور تغییر نكند چنین امكانی نیست؛ طبیعت اصلی اگر متحول نشود خود مانع است هر چند عایقی در كار نباشد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 97
از مجموع آنچه گفته شد معلوم شد كه از نظر بوعلی اگر ضربه ای بر جسمی وارد آید و آن جسم را به حركت آورد و عوایق و موانعی هم در كار نباشد، حركت جسم الی الابد دوام خواهد یافت ولو آنكه آن حركت در جهت ضد میل طبیعی آن جسم باشد.

حالا باید دید تفسیر این پدیده از نظر این فلاسفه چیست؟ آیا از نظر این فلاسفه توجیه فلسفی این پدیده این است كه حركت نیازمند به محرك نیست، یا توجیه فلسفی اش این است كه عامل مباشر و مستقیم هر حركتی طبیعت خود جسم متحرك است، اگر جسمی را به حال خود بگذاریم به طبع خود نوعی حركت می كند و اگر ضربه ای بر آن وارد سازیم طبیعت جسم (یا لااقل میل طبیعی جسم) عوض می شود و نوعی دیگر حركت ایجاد می كند. نوع اول را «طبیعی» و نوع دوم را «قسری» می نامیم. حركت طبیعی با وجود عوایق مداوم نیز به شرط آنكه نیروی عایق بیش از نیروی طبیعت نباشد قابل دوام است ولی حركت قسری اگر با عوایق و موانع تدریجی روبرو شود، هر چند آن عوایق هیچكدام نیرویی برابر با نیروی طبیعت نداشته باشند، تدریجا میل قسری ضعیف می گردد و طبیعت اولیه عود می كند. اما اگر عایق و مانعی در كار نباشد حركت قسری برای همیشه قابل دوام است.

آنچه در میان مسلمین به نام حركت طبعی و قسری توضیح داده و توجیه می شد، در عصر جدید به صورتی دیگر توضیح داده و توجیه شد و بزرگ ترین انقلاب در فیزیك جدید تلقی شد. در كتاب خلاصه فلسفی نظریه نسبیت اینشتاین می نویسد:

«یكی از مسائل اساسی كه در نتیجه ی بغرنجی و پیچیدگی، هزاران سال در تاریكی كامل مانده بود، مسأله حركت است. . . جسم ساكنی را در محل بی حركتی در نظر می گیریم، برای تغییر وضع دادن به چنین جسمی لازم است مؤثر خارجی بر آن اثر كند و آن را به جلو براند یا بردارد. . . ما با تصور غریزی و الهامی خویش حركت را وابسته به اعمالی چون راندن و بلند كردن و كشیدن می دانیم. . . این طرز استدلال غریزی درباره حركت باطل است و همین نوع تفكر سبب شد كه قرنهای زیادی تصور ما نسبت به مسأله ی حركت غلط بماند. شاید شخصیت ارسطو. . . علت اساسی پایداری این تصور غلط و الهامی بوده باشد. در كتاب مكانیكی كه منسوب به اوست و دو هزار سال از عمرش می گذرد چنین می خوانیم: «جسم متحرك موقعی به حالت سكون درمی آید كه قوه ای كه آن را در امتداد خود به حركت واداشته است نتواند دیگر تأثیر كند و آن را براند» . اكتشاف روش استدلال علمی و به كار انداختن آن به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 98
وسیله ی گالیله یكی از بزرگ ترین پیشرفتهای فكر بشر است و آغاز حقیقی علم فیزیك را از همان موقع باید دانست. . . با كلید جدیدی كه گالیله پیدا كرده نتیجه چنین بیان می شود: «اگر جسمی رانده یا برداشته یا كشیده نشود و از هیچ راه دیگر هم تأثیری بر آن وارد نیاید- و به عبارت ساده تر: چون بر جسمی هیچ قوه خارجی كار نكند- حركت یكنواخت پیدا می كند، یعنی با سرعت ثابتی در امتداد خط مستقیم تغییر مكان دهد» . . . طرز استنتاج گالیله را. . . یك نسل بعد نیوتن به شكل «قانون جبر» مدوّن ساخت. . . : «هر جسمی همیشه بر حالت سكون یا حركت یكنواخت خود باقی می ماند مگر اینكه قوایی كه بر آن كارگر می افتند مجبورش سازند كه حالت سكون یا حركت خود را تغییر دهد» . » [2]
شك ندارد كه اگر نظریه معروف منسوب به ارسطو را بپذیریم كه مدعی بود در مورد حركت قسری عاملی بیرونی از قبیل جذب یا دفع هوا سبب حركت جسم است، باید بگوییم «قانون جبر در حركت» درست نقطه مقابل آن است؛ اما چنانكه دیدیم ابن سینا از طریق دیگر و با تفسیری دیگر به همان قانون جبر در حركت رسیده است.

تفسیر فلسفی ابن سینا با تفسیر فلسفی گالیله و نیوتن متفاوت است. از نظر ابن سینا [علت ] اینكه جسم در صورت عدم هیچ گونه مانع، حركت خویش را ادامه می دهد این است كه عامل خارجی یك «میل» ایجاد می كند و آن میل جسم را می راند، و به تعبیر صدرالمتألهین عامل خارجی موجب تحولی در طبیعت جسم می گردد و طبیعت تحول یافته ی جسم، جسم را می راند و مادامی كه عایق و مانعی نیامده و طبیعت را در جهت دیگر نرانده است و لااقل اثر نیروی اول را خنثی نكرده است طبیعت به كار خود كه راندن جسم است ادامه می دهد. ولی از نظر گالیله و نیوتن لزومی ندارد كه طبیعتی درونی فرض كنیم و آن را عامل راننده ی جسم تلقی نماییم، اساساً می گوییم حركت نیاز به محرك و راننده ندارد، خاصیت جسم این است كه حركت خود را برای همیشه حفظ می كند مگر آنكه عاملی موجب تغییر آن حركت گردد [3].

تفسیر دو گونه است ولی نتیجه یكی است. علیهذا ابن سینا هفتصد سال پیش از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 99
گالیله و نیوتن به آن نتیجه رسیده است. آیا گالیله و نیوتن نظر خویش را از ابن سینا الهام گرفته اند یا همان طور كه وانمود می شود آندو نیز به هیچ وجه مدیون ابن سینا نیستند؟ خدا داناست.

*

[1] اسفار، ج 1 چاپ سنگی، ص 254 نقل از بوعلی. ما عین این عبارت را در كتب شیخ پیدا نكردیم ولی مفاد و مضمونش در طبیعیات شفا مبحث «خلأ» و الهیات نجات فصل «اثبات انتهاء مبادء الكائنات الی العلل المحركه» وجود دارد.
[2] . خلاصه فلسفی نظریه ی نسبیت اینشتاین، ص 21- 24.
[3] . رجوع شود به جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم ص 124- 130 منتشر در سال 1334، ما اول بار در آنجا مقایسه ای میان این دو نظر به عمل آورده ایم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است