در
کتابخانه
بازدید : 381531تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
اصالت روح
قرآن و مسأله ای از حیات
توحید و تكامل
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1)
Collapse پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2)
Expand اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی
Expand بحث حركت بحث حركت
Expand روابط فلسفه و عرفان روابط فلسفه و عرفان
فلسفه ی اسلامی پیش از ملا صدرا
فلسفه ی اسلامی از میر داماد تا عصر حاضر
Expand حكمت صدر المتألّهین حكمت صدر المتألّهین
Expand فلسفه ی ملا صدرا فلسفه ی ملا صدرا
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
ادلّه ی وجود ذهنی
Expand خدا و جهان دیگرخدا و جهان دیگر
یادداشتهای مقاله ی توحید
Expand ادلّه ی توحیدادلّه ی توحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عباراتی كه در پاسخ این پرسش آمده خیلی مختصر است ولی ما سعی كردیم با اضافه كردن توضیحاتی مقصود را بیان كنیم، در عین حال پاسخ كافی به نظر نمی رسد و به اصل پرسش توجه نشده است. بعید نیست كه نسخه ناقص باشد و چیزی از جواب ساقط شده باشد.

ریشه اشكال این است كه چگونه می توان میان ادراك معقولات و عدم بساطت جمع نمود در صورتی كه به اعتراف همه حكما ادراك معقولات مساوی با تجرد است و تجرد مساوی با بساطت؟ البته این مطلب صحیح است كه بسیط كامل خداست، مجردات هم از نوعی تركب كه تركب عقلی و تحلیلی نامیده می شود، یعنی تركب از ماهیت و وجود، مبرا نیستند، ولی سخن در بساطت و تركب عینی است نه در بساطت و تركب تحلیلی و عقلی. سخن در تركب از قوه و فعل است.

حقیقت این است كه ریشه این اشكال و اشكالی كه در سؤال اول مطرح شده یكی است. طبعا همان طوری كه فلسفه ی بوعلی از پاسخ به آن سؤال ناتوان است از پاسخ به این هم ناتوان است.

پاسخ صحیح این پرسش نیز مبتنی بر دو اصل «حركت در جوهر» و «اتحاد عاقل و معقول» است كه بوعلی به شدت با این دو اصل در كتب خود مخالفت كرده است. بوعلی تنها در كتاب مبدأ و معاد اصل اتحاد عاقل و معقول را تأیید كرده است. كتاب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 138
مبدأ و معاد قبل از شفا و اشارات و نجات و دانشنامه علائی تألیف یافته است، زیرا مبدأ و معاد در گرگان ولی شفا در همدان و نجات و دانشنامه علائی در اصفهان تألیف یافته است [1]و چنانكه از سرگذشت بوعلی پیداست او پس از مهاجرت از ماوراء النهر مدتی در گرگان بود، سپس به همدان و اصفهان رفت و كتاب اشارات هم آخرین تألیف فلسفی اوست؛ از این رو فرضاً بوعلی هنگام تألیف مبدأ و معاد نظریه «اتحاد عاقل و معقول» را تأیید می كرده است، در اواخر آن را انكار می كرده است.

بنابر دو اصل فوق، نفس حقیقتی است دارای مراتب و درجات و در هر مرتبه حكمی دارد. نفس در یك مرتبه بالقوه است و در مرتبه دیگر بالفعل، در یك مرتبه مركّب است و در مرتبه دیگر بسیط، در یك مرتبه مادی است و در مرتبه دیگر مجرد. نفس در آن مرتبه كه تعقل معقولات می كند عین معقولات است. چنین نیست كه عاقل مرتبه ای داشته باشد و معقول مرتبه دیگر. در آن مرتبه ای كه نفس عاقل و معقول است، بسیط و مجرد است و از هر نوع قوه و آمیزش مادی مبرّا و منزّه است.

از دو اصل فوق، اصل حركت جوهریه بدون شك از مختصات فلسفه اسلامی است و قهرمان آن صدر المتألهین است. در همه كتب فلسفه هرگز نام كسی برده نمی شود كه طرفدار حركت جوهریه بوده است. بوعلی آنجا كه در باب حركت بحث می كند، همین قدر می گوید: حركت جز در چهار مقوله (مقوله أین، مقوله وضع، مقوله كم، مقوله كیف) متصور نیست؛ برای امتناع حركت در هر مقوله ی دیگر و از آن جمله برای امتناع حركت در جوهر دلیل ارائه می كند اما هرگز مدعی نمی شود كه شخص یا اشخاصی بوده اند كه به حركت جوهریه قائل بوده اند.

صدر المتألهین طبق عادت خودش كه همیشه كوشش می كند هر جا نظر تازه ای دارد از كلمات قدما تأییدی، و لو با توجیه و تأویل آن كلمات، بیاورد، سخنان مرموز بعضی حكمای باستان را بر مدعای خود توجیه می كند ولی بدیهی است كه با این توجیهات نمی توان از نظر تاریخ فلسفه آن را اثبات كرد.

این نكته ناگفته نماند كه قدما تنها سه مقوله را نام می بردند كه حركت در آنها صورت می گیرد: این، كم، كیف. حركت در مقوله وضع را اولین بار بوعلی اظهار كرد و مورد تأیید حكمای بعد از او قرار گرفت. بوعلی مكرر در كتب خویش به این نكته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 139
اشاره می كند [2].

اما اصل اتحاد عاقل و معقول: این اصل سابقه اش به ماقبل دوره اسلامی می رسد. بوعلی در كتب خویش آن را به قدما نسبت می دهد و رد می كند. در اشارات نمط هفتم، پس از آنكه بحث اتحاد عاقل و معقول را طرح می كند و رد می نماید با تعبیری تحقیرآمیز تحت عنوان «قصه» می گوید:

«در گذشته مردی بود به نام فرفوریوس كه درباره اتحاد عاقل و معقول كتابی نوشته است. مشّائیان آن را ستایش می كنند اما تماما نامربوط است. مشائیان خود اعتراف دارند كه از آن چیزی نمی فهمند همان طور كه خود فرفوریوس نیز نمی فهمید كه چه می گوید. مردی از معاصران فرفوریوس آن كتاب را رد كرد و فرفوریوس بر آن ردّیه رد نوشت و مطالبی آورد كه از اصل كتاب نامربوط تر بود. »
بنابراین نظریه اتحاد عاقل و معقول سابقه دارد، ولی آنچه مسلّم است این است كه تحقیقی فلسفی و قانع كننده روی آن نشده بوده است. صدرا كه گذشتگان را بر اینكه این اصل را درك كرده بودند ستایش می كند بیان و استدلالی روشنگر از آنها نقل نمی كند، تنها مدعا را از زبان آنها نقل می كند. مسلّما اگر تحقیقی عمیق روی این مطلب صورت گرفته بود و به بوعلی رسیده بود- آنچنانكه تحقیقات صدرا به متأخران رسید و آنها را قانع كرد- بوعلی را قانع می كرد و لااقل تا این اندازه این نظریه را تحقیر نمی كرد و «بچه گانه» نمی خواند.

در مورد ادراك مجرد (خدا، عقل، نفس) ذات خویش را، احدی از حكمای اسلامی تردید ندارد كه عقل و عاقل و معقول متحد است. هیچ كس مدعی نیست كه در علم مجرد به ذات خود، صورتی ذهنی دخالت دارد تا این احتمال پیش آید كه صورت ذهنی نفس از خودش، عارض بر نفس است نه عین نفس. آنچه مورد تردید است مربوط است به ادراك مجرد غیر خود را. در اینجا نیز سه مسئله است كه هر سه به نام «اتحاد عاقل و معقول» نامیده می شود.

یكی اینكه تمام معقولات نفس در مرتبه ذات نفس به نحو بساطت و اجمال وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 140
دارند. متأخران اسلامی این را «كثرت در وحدت» اصطلاح كرده اند.

دوم اینكه نفس در مرتبه هر صورت معقوله با آن صورت متحد است. به عبارت دیگر، هر صورت معقوله مرتبه ای از مراتب نفس است كه گسترش یافته و خود عاقل خویشتن است. متأخران اسلامی این را «وحدت در كثرت» اصطلاح كرده اند.

سوم اینكه نفس در حین تعقل با عقل فعال اتحاد پیدا می كند. اتحاد عاقل و معقول در این مورد به معنی اتحاد نفس با عقل فعال است.

بوعلی نوع دوم و سوم را به شدت انكار می كند، ولی در مورد آن نوع از اتحاد عاقل و معقول كه متأخران آن را «كثرت در وحدت» اصطلاح كرده اند مطالبی گفته است كه می رساند هر چند نام «اتحاد عاقل و معقول» روی آنها ننهاده است ولی مورد قبولش بوده است.

بوعلی می گوید: علم نفس به اشیاء بر دو قسم است: علم فكری تفصیلی و آن همان است كه انسان در موقعی كه به یك موضوع می اندیشد، صورتها به نحو منظمی پشت سر یكدیگر پدید می آیند؛ دیگر علم اجمالی بسیط كه در آنجا كثرت و تفصیلی نیست، وحدت است. می گوید: هنگامی كه نفس در اثر یك سلسله تمرینات و اكتسابات، در یك علم خاص ماهر می گردد و قدرت علمی بر حل یك سلسله مسائل (مثلاً مسائل ریاضی یا فلسفی یا فقهی) پیدا می كند و آنگاه یك سلسله مسائل مربوط به آن فن بر او عرضه می گردد، اجمالاً در خود می یابد كه همه آنها را می داند، سپس به تدریج صور آن مسائل را خلق می كند. در حقیقت یك قوه ی عقلیه ی بسیط در باطن نفس پیدا شده كه صور تفصیلیه را می آفریند و از باطن به ظاهر افاضه می كند. بوعلی می گوید: «العلم البسیط الاجمالی خلاّق للصور التفصیلیه» یعنی علم بسیط اجمالی كه در باطن نفس است آفریننده صور تفصیلی است. در اینجا بوعلی به نكته مهمی اشاره می كند و آن اینكه نفس دارای دو مرتبه است: مرتبه باطن و مرتبه ظاهر، و به عبارت دیگر شعور باطن و شعور ظاهر.

این مطلب مورد انكار افرادی نظیر شیخ اشراق و امام فخر رازی قرار گرفت ولی صدر المتألهین به شدت از آن دفاع كرد و گفت این نیز نوعی اتحاد عاقل و معقول است و بوعلی كه به این حقیقت پی برده است نمی بایست اتحاد عاقل و معقول را انكار می كرد.

اینكه نفس دارای یك مرتبه پنهان است و اساسی ترین قسمت «من» هر كس آن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 141
است كه پنهان است، مطلبی است كه عرفا پیش از فلاسفه بدان توجه كرده اند.

مولوی می گوید:

موجهای تیز دریاهای روح
هست صد چندان كه بد طوفان نوح
و هم او می گوید:

همچو آن وقتی به خواب اندر روی
تو ز پیش خود به پیش خود شوی
بشنوی از خویش و پنداری فلان
با تو اندر خواب گفته است آن نهان
تو، یكی «تو» نیستی ای خوش رفیق
بلكه گردونی و دریای عمیق
آن «تویی» زفت است كان نهصد تو است
قلزم است و غرقه گاه صد «تو» است
نكته دیگری كه باید اضافه كنم این است كه ابوریحان در تحقیق ماللهند آنجا كه درباره عقیده ی «تناسخ» بحث می كند می گوید به عقیده هندیان نفس اگر چندین بار در این جهان بیاید و تدریجا تصفیه كامل بشود در نهایت امر با ذات خدا یكی می شود و به سعادت كامل می رسد و دیگر بازگشت به بدن نمی كند.

ابوریحان نام این حالت را كه فنای نفس در ذات حق است، «اتحاد عاقل و معقول» می گذارد. شاید این، اصطلاح مخصوص ابوریحان باشد و مانعی ندارد. اما این نوع اتحاد ربطی به سه نوع اتحاد عاقل و معقولی كه فلاسفه می گویند ندارد، نه دو نوع معروفی كه یونانیان و اسكندرانیان می گفته اند و نه این نوع خاص كه فلاسفه اسلامی گفته اند یعنی اتحاد صور معقوله در مرتبه ذات نفس كه از آن به «كثرت در وحدت» تعبیر می كنند.


[1] . تاریخ الحكماء قفطی، چاپ لیبزیگ، ص 418- 422.
[2] . رجوع شود به نجات، بخش «طبیعیات» فصل فی الحركه، ص 106 و دانشنامه علائی، «طبیعیات» ص 8. در نجات می گوید: «و اما الوضع ففیه حركة علی رأینا خاصة» . در دانشنامه علائی پس از بیان اینكه حركت مستدیره حركت وضعی است نه اینی، می گوید: «و این چیزی است از جمله ی آن چیزها كه ما بجا آورده ایم» .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است