در
کتابخانه
بازدید : 381526تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
اصالت روح
قرآن و مسأله ای از حیات
توحید و تكامل
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1)
Collapse پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2)
Expand اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی
Expand بحث حركت بحث حركت
Expand روابط فلسفه و عرفان روابط فلسفه و عرفان
فلسفه ی اسلامی پیش از ملا صدرا
فلسفه ی اسلامی از میر داماد تا عصر حاضر
Expand حكمت صدر المتألّهین حكمت صدر المتألّهین
Expand فلسفه ی ملا صدرا فلسفه ی ملا صدرا
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
ادلّه ی وجود ذهنی
Expand خدا و جهان دیگرخدا و جهان دیگر
یادداشتهای مقاله ی توحید
Expand ادلّه ی توحیدادلّه ی توحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این سؤال ایرادی است بر برهان معروفی كه معمولاً در كتاب النفس از راه قسمت ناپذیری صور معقوله، بر اثبات تجرد نفس آورده می شود. خلاصه برهان این است كه صور معقوله قسمت ناپذیرند و آنچه در جسمی حلول داشته باشد الزاماً به تبع جسم باید قسمت پذیر باشد، نتیجه می گیریم كه صور معقوله در محلی جسمانی قرار ندارند و چون این صور قائم به موضوعی خواهند بود پس جوهری غیر جسم در ما وجود دارد كه این صور قائم به آن هستند و این همان چیزی است كه ما آن را «نفس مجرّد» می نامیم.

این برهان از نوع قیاس شكل دوم است كه نتیجه اش سالبه است به این ترتیب:

صور معقوله قسمت ناپذیرند (صغری) .

هر چه در جسم قرار داشته باشد قسمت پذیر است (كبری) .

صور معقوله در جسم قرار ندارند (نتیجه) .

ایرادی كه در سؤال طرح شده است درباره كبرای قیاس است و خلاصه اش این است كه چه دلیلی هست كه هر چه متعلق به جسم باشد باید قسمت پذیر باشد؟ وحدت، وجود، اضافه، قسمت ناپذیرند و در عین حال بر جسم حمل می شوند و از اوصاف جسمند.

اینكه اینها بر جسم حمل می شوند واضح است، زیرا جسم موجود است، جسم موجود واحد است (جسم كثیر هم مجموعه ای از اجسام واحده است) ، جسم اضافه ی تقدم و تأخر، فوقیت و تحتیت و امثال اینها پیدا می كند.

اما اینكه اینها قسمت ناپذیرند، به دلیل اینكه یك سلسله مفاهیم بسیطه می باشند. مفهوم «وجود» عام ترین مفاهیم است و به همین دلیل محال است مركّب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 146
باشد، زیرا همچنانكه در منطق ثابت است هر مفهوم مركب الزاما باید از دو مفهوم دیگر كه یكی اعم از او و دیگری مساوی با اوست تركیب شود، اگر نه، تركیب مفهوم معنی ندارد؛ هر یك از آن اجزاء نیز یا بسیطند و یا مركّب و اگر مركّب باشند باید از دو مفهوم دیگر به همین ترتیب تركیب شده باشند، و بالاخره باید منتهی شود به بسائطی كه از چیزی مركب نیستند. مفهوم وجود نظر به اینكه اعمّ المفاهیم است نمی تواند مركّب باشد، پس بسیط است و غیر منقسم. مفهوم «وحدت» نیز عین عدم الانقسام است، اگر منقسم شود كثرت است نه وحدت. مفهوم «اضافه» نیز به دلیل اینكه جنس الاجناس یكی از مقولات است و همه ی جنس الاجناس ها بسیطند، بسیط است.

پس وجود و وحدت و اضافه در عین اینكه بسیطند عارض جسم می گردند. علیهذا چه مانعی دارد كه صور معقوله نیز در عین اینكه بسیطند عارض جسم باشند؟ آری، چیزی كه هست، اینها را از لوازم متأخر از جسم باید شمرد نه از عوارضی كه حلول می كنند در جسم، و بنابراین اشكالی كه از راه حلول صور معقوله بیان شده وارد نمی گردد.

بوعلی در پاسخ، به مواد نقض (یعنی وجود، وحدت) اشاره نمی كند، همین قدر می گوید: فرقی نمی كند كه صور معقوله را از لوازم جسم بدانیم یا از عوارض حادثه جسم. صور معقوله به هر حال نیازمند به موضوعی هستند كه قائم به آن باشند خواه لازم لا ینفك آن موضوع باشد و خواه نه، به هر حال جسم نمی تواند موضوع صور معقوله باشد. بعلاوه اگر صور معقوله از لوازم اجسام ما (ابدان ما) باشند باید نیازی به كسب معقولات نداشته باشیم و همه آنچه می توانیم بدانیم و تعقل كنیم از اول بدانیم و تعقل كنیم و این بر خلاف ضرورت است.

جواب ماده ی نقض كه بوعلی متعرض آن نشده است این است كه سخن در بساطت و عدم بساطت مفهوم نیست، سخن در بساطت واقعیت است. وجود و وحدت از مفاهیمی هستند كه شامل مجردات و مادیات می گردند، در مجردات مجردند و در مادیات مادی، در یك جا انقسام پذیرند و در جایی دیگر انقسام ناپذیر. اضافه نیز بر دو قسم است: اگر منشأ اضافه جسمیت جسم باشد، مانند فوقیت یا محاذات، به تبع جسم منقسم می شود؛ ولی اگر منشأ اضافه چیز دیگر باشد حكم آن چیز را پیدا می كند، مثلاً ابوّت اضافه ای است كه از منشأیّت نطفه ی یك حیوان برای حیوان دیگر انتزاع می شود و چون این منشأیت تقسیم پذیر نیست اضافه نیز تقسیم ناپذیر است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 147
صدر المتألهین در اسفار این نقضها را نقل می كند و به ترتیبی كه گفتیم جواب می دهد [1]. در متن سؤال تنها وجود و وحدت ماده نقض قرار گرفته است و به «اضافه» اشاره ای نشده است ولی در اسفار اضافه هم ذكر شده است و ما هم به این سبب در توضیح خود آن را اضافه كردیم. صدرا در كتاب مبدأ و معاد تصریح می كند كه بعضی شاگردان شیخ این نقضها را ذكر كرده اند و شیخ در كتاب مباحثات این نقضها را جواب داده است. جوابی كه از شیخ نقل می كند تقریباً همین جواب بالاست، آنگاه از شیخ اشراق در مطارحات نقل می كند كه جواب شیخ را كافی ندانسته و به آن ایراد گرفته ولی خود صدر المتألهین به شیخ اشراق جواب می دهد و ایرادهای او را غیر وارد می داند [2].

این بنده نسخه ی مباحثات را كه در ارسطو عند العرب چاپ شده است برای همین منظور از اول تا آخر بار دیگر مرور كرد و نیافت. نمی دانم مرور من دقیق نبوده و یا نسخه ای كه از مباحثات نزد صدر المتألهین و شیخ اشراق بوده با نسخه چاپ شده ی آن در ارسطو عند العرب متفاوت بوده است، به هر حال نیاز به دقت و مطالعه بیشتری است.

در مباحثات چاپ بدوی علاوه بر آنچه در صفحه 218 (شماره 415) آمده است كه با آنچه در رسائل ابن سینا آمده است عینا یكی است، در صفحه 205 (شماره 369) نیز این اشكال با عبارتی دیگر طرح شده و بوعلی به تفصیل پاسخ گفته است ولی آنچه در آنجا آمده است با آنچه صدرا در مبدأ و معاد نقل می كند متفاوت است، بعلاوه در متن آن سؤال نامی از وجود و وحدت برده نشده است، همین قدر گفته شده است: «چگونه است كه بعضی اعراض در عین اینكه بسیطند عارض جسم می گردند؟ چه مانعی دارد كه معقولات نیز در عین بساطت عارض جسم گردند؟ » .

*
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 148

[1] اسفار، ج 4 چاپ سنگی، ص 67.
[2] مبدأ و معاد چاپ سنگی، ص 205.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است