در
کتابخانه
بازدید : 381585تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
اصالت روح
قرآن و مسأله ای از حیات
توحید و تكامل
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1)
Collapse پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2)
Expand اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی
Expand بحث حركت بحث حركت
Expand روابط فلسفه و عرفان روابط فلسفه و عرفان
فلسفه ی اسلامی پیش از ملا صدرا
فلسفه ی اسلامی از میر داماد تا عصر حاضر
Expand حكمت صدر المتألّهین حكمت صدر المتألّهین
Expand فلسفه ی ملا صدرا فلسفه ی ملا صدرا
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
ادلّه ی وجود ذهنی
Expand خدا و جهان دیگرخدا و جهان دیگر
یادداشتهای مقاله ی توحید
Expand ادلّه ی توحیدادلّه ی توحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله تجرد نفس و براهین آن، داستان مفصلی در فلسفه- خصوصاً فلسفه اسلامی- دارد. فلاسفه اسلامی برای این مسأله اهمیت فراوان قائل بوده اند. از دو فیلسوف بزرگ یونانی افلاطون و ارسطو كه اندیشه هاشان بیش از دیگران وارد جهان اسلام شد، افلاطون نفس را از جهان دیگر و موجود قبل از بدن می داند، اما ارسطو نفس را حادث با حدوث بدن می شمارد. از نظر افلاطون قطعی است كه نفس باقی است و نمی میرد ولی از نظر ارسطو چطور؟ آیا ارسطو نفس را باقی می داند؟ آیا ارسطو اساساً نفس را مجرد می داند یا آن را صورتی مانند سایر صور طبیعیه می شمارد؟ از نظر تاریخ فلسفه نظر ارسطو روشن نیست. مسلمین چون اثولوجیا را از ارسطو می شمردند و در آن كتاب، نفس باقی دانسته شده است طبعا نظر ارسطو را در بقای نفس با افلاطون یكی می شمردند و به ابهامی كه از این جهت در كتاب النفس ارسطو وجود دارد توجهی نمی كردند.

اما اكنون كه روشن شده اثولوجیا از ارسطو نیست طبعا این سؤال باقی است كه آیا ارسطو به تجرد و بقای نفس قائل بوده یا نه؟ شارحان اسكندرانی كتب ارسطو نیز در این جهت با یكدیگر اختلاف داشته اند. ثامسطیوس به بقای نفس معتقد بوده و اسكندر افریدوسی به فنای آن.

بوعلی در نامه ای كه به شخصی به نام «الكیا ابو جعفر محمد بن الحسین بن مرزبان» درباره «اختلاف الناس فی امر النفس» نوشته است، می نویسد:

«و اما مطلبی كه درباره اختلاف مردم، خصوصاً احمقهای مسیحی بغداد، در مسأله ی نفس و حیرت و تردیدشان در این امر ذكر كرده همان طور است كه گفته است. پیش از این اسكندر افریدوسی و ثامسطیوس و غیر این دو نفر (از شارحان ارسطو) نیز در این مطلب مردد مانده اند و هر كدام از یك جهت خطا و از یك جهت دیگر درست رفته اند. علت این است كه نظریه صاحب منطق (ارسطو) برایشان روشن نبوده است و نمی دانسته اند كه ارسطو چه نظری داشته و چه می خواسته است بگوید. »
این نامه را عبد الرحمن بدوی در آغاز مباحثات به عنوان جزئی از مباحثات چاپ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 149
كرده است [1]ولی آقای دكتر مهدوی معتقدند این نامه مستقل است و جزء مباحثات نیست [2].

حكمای اسلامی با آنكه در حدوث نفس بر روش ارسطو رفتند نه بر روش افلاطون، در بقای نفس بر روش افلاطون رفتند و براهین زیادی بر تجرد نفس اقامه كردند كه برخی از آنها ابتكار خودشان است و برخی دیگر تكمیل و اصلاح برهانی است كه قبلاً اقامه شده است. در اسفار رساله ای از بوعلی نقل می كند به نام «الحجج العشر» كه در آنجا بوعلی ده برهان بر تجرد نفس اقامه كرده است. بوعلی در طبیعیات شفا، كتاب النفس، هشت برهان اقامه می كند. خود صدرا در اسفار یازده برهان اقامه می كند و با توجه به برخی براهین كه در كتب دیگر نظیر مبدأ و معاد آورده است كه در اسفار نیست (آنچنانكه من در گذشته مقایسه به عمل آوردم) چهارده برهان می شود. البته این براهین از نظر ضعف و قوّت در یك درجه نیستند. بوعلی در شفا بعضی را تحت عنوان «مؤیّد» ذكر می كند نه دلیل.

یكی از آن براهین كه تفصیل و شاخ و برگ زیاد یافته برهانی است كه در این سؤال به آن اشاره شده است. این برهان همچنانكه اشاره كردیم از راه قسمت پذیری جسم و قسمت ناپذیری صور معقوله به صورت قیاس شكل دوم اقامه شده است.

نكته ای كه لازم است اینجا اشاره كنم این است كه سؤال كننده ضمن طرح سؤال می گوید: «پس برهانی كه در كتاب النفس از راه عدم انقسام صور معقوله بر تجرد نفس اقامه شده است تمام نیست» .

ظاهر این عبارت این است كه این برهان در كتاب النفس ارسطو آمده است، زیرا در آن عصر كتاب النفس مطلق، كتاب النفس ارسطو بوده است. اینجا طبعا این پرسش پیش می آید كه اگر در كتاب النفس ارسطو این برهان بدین صراحت ذكر شده باشد دیگر تردیدی باقی نمی ماند كه ارسطو قائل به تجرد و بقای نفس بوده است.

این بنده چون كتاب النفس ارسطو را در اختیار ندارم به كتاب النفس اسحاق بن حنین و تلخیص كتاب النفس ابن رشد كه هر دو بازگو كننده ی كتاب النفس ارسطو هستند مراجعه كردم و چیزی كه صریح بر این مدعا باشد نیافتم. همچنین به ترجمه ای از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 150
كتاب النفس ارسطو از یك متن فرانسوی كه اخیرا در ایران به وسیله آقای علی مراد داوودی به فارسی ترجمه شده است نیز مراجعه كردم و چیزی كه بتوان مطمئن شد نیافتم.

اما در ضمن نامه ی بوعلی به «الكیا ابو جعفر محمد بن الحسین بن مرزبان» كه قبلا بدان اشاره شد، پس از عبارت سابق الذكر چنین آمده است:

«علت تحیر ثامسطیوس و اسكندر افریدوسی و غیر آنها درباره عقیده ارسطو راجع به بقای نفس این است كه آنان می خواستند نظر او را درباره این موضوع از آخرین مقاله ی كتاب النفس به دست آورند و حال آنكه ارسطو در آنجا چیزی نگفته است. ارسطو در مقاله اول كتاب النفس به طور اشاره و رمز، آنجا كه عقیده ذیمقراطیس را درباره نفس خواسته است رد كند، ریشه ی مطلب را برای كسی كه اهل فهم و دقت باشد به دست داده است زیرا در آنجا گفته است:

«آن چیزی كه صور معقوله در آن حاصل می شود انقسام پذیر نیست. »
ارسطو با این جمله كوتاه فهمانده است كه جوهر جسمانی نمی تواند دریافت كننده ی معانی بوده باشد. » این بنده با مراجعه مجدد به كتاب النفس اسحاق بن حنین كه یا عین ترجمه كتاب ارسطوست و یا تلخیص و احیاناً با اضافاتی بر آن و همچنین به كتاب درباره نفس ترجمه آقای داوودی، جمله ای و لو كوتاه به صراحت جمله ای كه بوعلی نقل كرده است پیدا نكرد.

ولی آنچه مسلّم شد این است كه تلقی مسلمین این بوده كه ارسطو قائل به تجرد نفس بوده است، و از اشاره ای كه در كتاب النفس ارسطو درباره عدم انقسام نفس دیده اند برهانی پر شاخ و برگ و پر شقوق ساخته اند.

در میان مسلمین اول كسی كه ما دیده ایم صریحا از راه عدم انقسام صور معقوله بر تجرد نفس استدلال كرده است ابو نصر فارابی در فصوص الحكم است. وی در فصل پنجاه و چهارم فصوص الحكم می گوید:

«ادراك عقلی با آلت جسمانی محال است، زیرا آنچه در آلت جسمانی قرار گیرد جزئی و متشخص است. اما معقول، عام و مشترك است و محال است كه در محلی كه قسمت پذیر است واقع شود، بلكه روح انسانی كه معقولات را تلقی می كند جوهری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 151
است غیر جسمانی كه نه حیّز دارد و نه در واهمه می گنجد و نه قابل احساس است. » [3]
ولی حقیقت این است آن كس كه این برهان را به صورت كنونی آورد و شاخ و برگ داد و احتمالات مختلف را طرح و نفی كرد خود بوعلی بود [4].


[1] . ارسطو عند العرب، ص 119- 122.
[2] . فهرست نسخه های مصنفات ابن سینا، ص 20.
[3] . فصوص الحكم چاپ حیدر آباد، ص 15 (ضمن یك مجموعه) .
[4] . طبیعیات شفا چاپ سنگی تهران، ص 348؛ شرح اشارات چاپ سه جلدی تهران، ج /2ص 359.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است