نقطه مقابل این طرز تفكر این است كه شر و عدم، امور نسبی و اضافی و پله های
خیر و تكامل می باشند؛ شر بودن شر، سطحی و ظاهری است؛ تضاد و تصادم، اساس و
لااقل شرط هر پیشروی و تكامل و تعالی است؛ زیبایی، رقاء، علو، كمال و بالاخره
تكاپو و جنبش همه مولود تخالفها و ناهماهنگی ها و عدم توافق هاست؛ هماهنگی و
توافق، سكون و آرامش می زاید و سكون و آرامش، مرگ و نابودی كامل را به دنبال
خود می كشاند.
تفكیك و جدا كردن اشیاء در دو صف جداگانه و منقسم نمودن آنها به دو دسته ی
متمایز و یكی را خیر و كمال نامیدن و دسته دیگر را شر و نقص خواندن و آنگاه هر
دسته ای را به یك كانون و یك مبدأ منتسب دانستن، نهایت ظاهر بینی است. آنچه نام
شر و بدی یافته است، در نظری بالاتر و با چشمی بازتر عین خیر و روشنایی می باشد. همه اشیاء، خواه با عنوان «خیر» خوانده شوند و یا با عنوان «شر» ، به یك نسبت در
«نظام احسن» مؤثرند و در زیبایی نظام جملی عالم سهم دارند و همه از یك كانون و یك
مبدأ سرچشمه می گیرند و مظاهر و تجلیات یك شاهد غیبی می باشند:
خنده از لطفش حكایت می كند
گریه از قهرش شكایت می كند
این دو پیغام مخالف در جهان
از یكی دلبر حكایت می كند