در
کتابخانه
بازدید : 381475تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
اصالت روح
قرآن و مسأله ای از حیات
توحید و تكامل
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1)
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2)
Collapse اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی
Expand بحث حركت بحث حركت
Expand روابط فلسفه و عرفان روابط فلسفه و عرفان
فلسفه ی اسلامی پیش از ملا صدرا
فلسفه ی اسلامی از میر داماد تا عصر حاضر
Expand حكمت صدر المتألّهین حكمت صدر المتألّهین
Expand فلسفه ی ملا صدرا فلسفه ی ملا صدرا
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
ادلّه ی وجود ذهنی
Expand خدا و جهان دیگرخدا و جهان دیگر
یادداشتهای مقاله ی توحید
Expand ادلّه ی توحیدادلّه ی توحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در اینجا دو مفهوم بررسی می شود:

1. تضاد
2. حركت
شاید بهترین تعبیر فارسی تضاد، ناسازگاری است. ماعجالتا به جای كلمه «تضاد» كلمه «ناسازگاری» را به كار می بریم كه تا اندازه ای جامع تر است و با
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 173
مقصودی كه داریم موافق تر و منطبق تر است. ناسازگاری به معنی اعم خودش در منطق و فلسفه اسلامی در دو مورد به كار برده می شود كه نباید ایندو با هم اشتباه و مخلوط شوند و مخلوط شدن آنها با هم سبب انحرافاتی می شود همچنانكه شده است. گاهی مقصود از «تضاد» (ناسازگاری) آن چیزی است كه در منطق و همچنین در فلسفه به «تقابل» تعبیر می كنند. تقابل یعنی آن نوع ناسازگاری كه دو چیز امكان این را كه در یك جا جمع بشوند و در یك مورد صدق بكنند ندارند، تحقق و نفس الامریت یكی مساوی است با نفی دیگری. تقابل به چهار قسم تقسیم می شود:

1. تقابل تناقض
2. تقابل تضاد
3. تقابل تضایف
4. تقابل عدم و ملكه
وقتی می گویند كه- مثلاً- نقیضین با هم ناسازگارند یعنی با هم غیر قابل اجتماع هستند، یعنی صدق هر نقیض ملازم با كذب نقیض دیگر و اثبات یكی نفی دیگری است. و یا در ضدین هم همین طور، اثبات هر یك از دو ضد مساوی است با نفی ضد دیگر در همان جا. مثالش را برای ضدین ذكر می كنیم: مثلاً جسم شكل می پذیرد ولی شكلها با یكدیگر تضاد دارند به این معنی كه محال است یك جسم در آن واحد دوتا از این شكلها را با یكدیگر بپذیرد. مثلاً جسم از نظر شكل می تواند كره باشد و می تواند مكعب باشد. مكعب بودن و كره بودن با یكدیگر تقابل دارند، بنابراین امكان ندارد كه یك جسم در آن واحد این دو شكل را دارا باشد، یعنی امكان ندارد جسمی باشد كه در عین حال كه كره است و قهراً فاصله هر یك از نقاط محیطش تا مركزش مساوی است در همان حال این جسم مكعب باشد.

منطقیین و فلاسفه این گونه تضادها را به نحو خاصی هم تعریف می كردند یعنی شرایط خاصی را قائل بودند و می گفتند این گونه تضادها در باب اعراض به كار می رود و در جواهر این اصطلاح خاص به كار برده نمی شود اگر چه همان طور كه بوعلی گفته است گاهی در باب صورتها هم نسبت به ماده ها این حرف را می توان زد. منطقیین اسلامی می گفتند این گونه تضادها شرطش این است كه دو امر متضاد در جنس قریب (به اصطلاح منطق) با یكدیگر شریك باشند و در فصل قریب با هم اختلاف داشته باشند. درباره تقابل بیش از این فعلاً بحث نمی كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 174
این ناسازگاری اساساً به این معنی است كه امكان هیچ نوع اجتماعی وجود ندارد، ناسازگارند در اصل اجتماع، اثبات هر یك مساوی است با نفی دیگری. این گونه تضاد و به عبارت بهتر تضاد به این معنی، مانند تناقض، بیشتر به عالم «شناخت» مربوط می شود نه به عالم عین؛ یعنی تضاد یا تناقض یك صفت عینی نیست كه برای اشیاء در خارج عینیت پیدا كند و اشیائی كه تحقق خارجی دارند، در ظرف خارج دو صفت عینی خارجی به نام «تضاد» یا «تناقض» داشته باشند، بلكه آنچه مربوط به خارج است عینیت نیافتن اجتماع ضدین یا نقیضین در خارج است نه عینیت یافتن خود تضاد یا تناقض در خارج. تضاد و تناقض دو مفهوم «ذهنی- عینی» هستند، نه ذهنی محض اند و نه عینی محض، به اصطلاح از «معقولات ثانیه فلسفی» به شمار می روند و با این تعبیر بیان می شوند «ظرف عروض اینها ذهن است و ظرف اتصافشان خارج» . معقولات ثانیه فلسفی و همچنین معقولات ثانیه منطقی نقش بسیار اساسی در شناخت و معرفت اشیاء عینی دارند، در عین اینكه خود یا صرفاً ذهنی هستند (معقولات ثانیه منطقی) و یا از جنبه ای ذهنی و از جنبه ای عینی هستند (معقولات ثانیه فلسفی) . به عبارت دیگر قانون امتناع اجتماع ضدین یا نقیضین، قانون طبیعت از قبیل قانون حركت، قانون تأثیر متقابل، [قانون ] علت و معلول، قانون جهش و یا قانون تضاد (به معنای دوم كه بعداً شرح خواهیم داد) نیست بلكه صرفاً قانون شناخت می باشد، همچنانكه تصور «عدم» یك تصور عینی نیست ولی برای شناخت ضرورت دارد و بدون آن شناخت ممكن نیست.

ولی معنی دیگر تضاد، ناسازگاری است، نه ناسازگاری در موجود بودن، بلكه ناسازگاری بعد از موجود بودن؛ یعنی هر دو ضد، اجتماع در وجود پیدا می كنند و در حالی كه هر دو در آن واحد وجود دارند با یكدیگر ناسازگارند، با هم در حال تنازع و ستیزند، این می خواهد آن را معدوم كند یا لااقل اثر آن را خنثی كند و دیگری می خواهد این را معدوم كند و یا لااقل اثرش را خنثی كند. برای دو شئ در حال جنگ، جنگیدن فرع بر این است كه هر دو در آن واحد وجود داشته باشند؛ یعنی برای دو شیئی كه اگر این وجود داشته باشد آن وجود ندارد و اگر آن وجود داشته باشد این وجود ندارد، امكان ندارد با یكدیگر بجنگند و دوئل داشته باشند. پس این معنی، معنی دیگر تضاد یا ناسازگاری است كه هرگز با آن نوع ناسازگاری نباید اشتباه شود و این اشتباه زیاد رخ داده است. این نوع ناسازگاری مستقیماً مربوط است به عالم عین و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 175
ربطی به عالم شناخت ندارد. آن سخنی كه حكما و منطقیین در مورد تقابلها به كار برده اند و آن ناسازگاری كه به معنی امتناع اجتماع دو ناسازگار است با هم و با این عبارت ادا می شود: «اجتماع ضدین محال است پس وجود ندارد» ، یك مطلب است و آن سخن دیگر كه بیشتر در مباحث «خیر و شر» مطرح می شود و گفته می شود: «تضاد شرط تداوم و تكامل است، نه تنها وجود دارد بلكه باید وجود داشته باشد» مطلب دیگری است.

بعضی ایندو را با یكدیگر اشتباه كرده اند، چون دیده اند كه در بحث «تقابل» كه هم در منطق و هم در فلسفه مطرح است، اجتماع اضداد، امری ممتنع تلقی شده است، ادعا كرده اند كه در این منطق و این فلسفه اصل، سازگاری اجزاء طبیعت و انكار جدال اجزاء عالم است، پس در اجتماع نیز اصل بر سازش و سازگاری است، بر خلاف منطق دیالكتیك كه اصل را بر جدال و تنازع و ناسازگاری می داند. . .

بحث ما فعلاً درباره ناسازگاری به معنی دوم و نظریاتی است كه در طول تاریخ فلسفه درباره آن وجود داشته است. مقدمتا این مطلب را بگوییم كه ناسازگاری در معنی دوم فكر بشر را و نظر بشر را همیشه شدیدا به خود جلب می كرده و موجب شگفتی او می شده است كه چرا یك نوع جنگ و ستیز و تنازع- و حتی چرا این همه اختلاف- در میان اجزای عالم مشاهده می شود و حیات یكی سبب مرگ دیگری و مرگ یكی سبب حیات دیگری می شود؟ این یك امر فوق العاده برای متفكران بشر بوده است، و همین امر سبب پیدایش فلسفه «ثنویّت» و موجب پیدایش حس بدبینی به هستی شده است. مجموعا در این زمینه در طول تاریخ فلسفه سه نظریه پیدا شده است:

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است