در
کتابخانه
بازدید : 381573تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
اصالت روح
قرآن و مسأله ای از حیات
توحید و تكامل
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1)
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2)
Expand اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی
Collapse بحث حركت بحث حركت
Expand روابط فلسفه و عرفان روابط فلسفه و عرفان
فلسفه ی اسلامی پیش از ملا صدرا
فلسفه ی اسلامی از میر داماد تا عصر حاضر
Expand حكمت صدر المتألّهین حكمت صدر المتألّهین
Expand فلسفه ی ملا صدرا فلسفه ی ملا صدرا
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
ادلّه ی وجود ذهنی
Expand خدا و جهان دیگرخدا و جهان دیگر
یادداشتهای مقاله ی توحید
Expand ادلّه ی توحیدادلّه ی توحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ارسطو نظریه قوه و فعل را در اعراض اشیاء تعمیم داد و گفت اشیاء یك حالت بالقوه دارند. شیئی كه بعد وجود پیدا می كند قبلاً بالقوه وجود دارد و بعد حادث
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 188
می شود و به وجود می آید و آنكه الان وجود دارد در گذشته وجود نداشته است. من در گذشته وجود نداشته ام، بلكه ماده ای كه الآن به من تعلق دارد وجود داشته است. ماده و زمینه وقتی آماده شد صورتی پیدا می شود، این صورت مدتی باقی می ماند تا اینكه به عللی معدوم شده و صورت دیگری جای آن را بگیرد. صورتها در «آن» حادث می شوند و در «آن» معدوم می گردند ولی در زمان باقی می مانند؛ یعنی فاصله «آن» حدوث و «آن» فنا را ثبات و بقا پر می كند. علیهذا بر جهان ارسطو، هم ثبات حاكم است و هم تغییر دفعی (كون و فساد) و هم تغییر تدریجی (قوه و فعل) .

چنانكه می دانیم ارسطو و ارسطوئیان، اشیاء را به نحو خاصی دسته بندی كرده اند و مجموعا اشیاء را تحت ده جنس اصلی كه آنها را «مقوله» نامیده اند داخل دانسته اند، به این ترتیب: مقوله جوهر، كیف، كم، أین، متی، اضافه، فعل، انفعال، جده یا ملك، وضع. ارسطو نظریه كون و فساد و قوه و فعل را به جوهر اشیاء و همچنین به اعراض اشیاء تعمیم داد.

به عقیده ارسطوئیان در همه مقولات تغییر صورت می گیرد، در برخی تدریجی و در برخی دفعی. تغییر تدریجی (حركت) تنها در چهار مقوله امكان دارد: كم، كیف، أین، وضع، و در سایر مقولات امكان ندارد. تغییر سایر مقولات دفعی است. علیهذا بر همه مقولات، اعم از آنكه تغییر تدریجی می یابد یا تغییر دفعی، ثبات نسبی حكمفرماست، زیرا مقولاتی كه در آنها حركت هست، آن حركتها دائم نیست، گاه هست و گاه نیست، از این رو ثبات نسبی بر آنها حكمفرماست؛ و مقولاتی هم كه تغییرات آنها دفعی است، نظر به اینكه آن تغییرات در «آن» واقع می شود، یعنی صورتها در «آن» حادث می شوند و در «آن» نابود می گردند و در فاصله دو «آن» كه قهراً «زمان» خواهد بود ثابت و باقی هستند، پس بر این مقولات نیز تغییر نسبی و ثبات نسبی حكمفرماست. پس جهان ارسطو جهانی است كه در آن ثبات بیش از تغییر به چشم می خورد.

نظریه چهارم: نظریه ملا صدرا. این نظریه به صورت یك اصل فلسفی مبرهن تنها در فلسفه اسلامی پیدا شد و آن نظریه ی «حركت جوهریه» بود كه صدر المتألهین ارائه داد. او گفت كه كون و فسادی در عالم نیست و هرچه هست حركت است. ارسطو گفته بود كه در جوهر اشیاء كون و فساد است نه حركت، بر جوهر اشیاء تغییرات آنی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 189
دفعی حكمفرماست و سكون زمانی. بوعلی كه بزرگ ترین نماینده مكتب ارسطویی در دوره اسلام است- هر چند خود صاحب نظریات زیادی مستقل از ارسطوست- نیز همین نظر را تأیید كرده بود. ولی صدر المتألهین گفت اساس عالم ما را جوهر تشكیل می دهد و اعراض تبعی و طفیلی هستند و شما جوهر را امری ثابت پنداشته اید كه گهگاه تغییرات دفعی پیدا می كند و حال آنكه در سراسر جهان ماده، ثباتی وجود ندارد و آرامشی نیست و نباید گفت كه جهان متحرك است بلكه باید گفت كه جهان یك واحد حركت است و یك جریان دائم است. در اینجا مراد از «متحرك» متحركی است كه عین حركت است. این در اعراض است كه متحرك و حركت دوتاست، لكن در جوهر، متحرك و حركت یكی است. وی گفت گذشته از برهان، قرآن نیز این نظر را تأیید می كند. خداوند در قرآن از صیرورت و سیر همه اشیاء بدون استثناء به سوی مبدئی كه از آن آغاز شده اند سخن می گوید و این جز با حركت عمومی سراسر طبیعت توجیه پذیر نیست(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ [1]*كُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ [2]) .

طبق این نظریه جهان یك پارچه حركت و جریان است و یك پارچه حدوث. پس مسئله حادث بودن یا حادث نبودن عالم شكل دیگری پیدا می كند. جهان حادث است به معنی اینكه عین حدوث است، جهان حدوث دائم است، جهان به حقیقت «جهان» یعنی دائما در حال جهیدن است. نباید دنبال این بگردیم كه جهان از كی آغاز شده و كی حادث شده است، این حرف بی معنی است. جهان را از هر ابتدایی كه فرض كنیم همیشه در حال حدوث بوده است. بنابر اصل عدم امكان انقطاع فیض، جهان از ازل وجود داشته و از ازل در حال حدوث بوده است، دائما موجود شده و فانی می شود اما حس ما آن را درك نمی كند. مطابق این نظریه از وقتی كه آمده ایم و در این سالن نشسته ایم تا حالا، خیال می كنیم كه آنچه در این سالن در لحظه ورود ما بوده عیناً همان است كه الآن هست، در حالی كه اینچنین نیست، تغییر دائم بر همه محیط ما حاكم است، سالن دائماً در حال موجود شدن و فانی شدن بوده است و خود ما هم دائما در حال موجود شدن و فانی شدن هستیم. آرامش و ثبات مخصوص ماوراء الطبیعه است. ثبات متعلق به عالمی است وراء عالم طبیعت كه عاری از نقص و قوه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 190
استعدادیه است و آنچه برایش امكان دارد وجود دارد و محیط بر زمان و مكان این عالم است. ثبات به آن عالم تعلق دارد كه نظام این عالم را حفظ كرده است، بلكه تفاوت طبیعت و ماوراء طبیعت تفاوت حركت و ثبات است و اگر ما در درون خود و در ذهن خود میان گذشته و آینده پیوند می زنیم، یعنی هم گذشته را درك می كنیم هم حال را درك می كنیم و هم آینده را، برای این است كه علم ما مرتبه ماوراء طبیعی وجود ماست [3]. اگر ما بودیم و صرفاً همین مغز، كه چون یك امر مادی است دائماً با همه محتویاتش در تغییر است و در هر «آن» غیر آن چیزی است كه در «آن» پیش بود، علم [4] نمی توانست وجود پیدا كند، چون علم حیثیتش حیثیت ثبات است، علم حیثیت ذاتش حضور است و ضد تغییر، از این رو علم مساوی بقاست. اگر ما بودیم و همین مغز مادی متغیر غیر ثابت، ذهن ما حالت آئینه ای داشت كه آن را از برابر اشیاء عبور دهند.

اینجاست كه رابطه ی معلولی و تعلقی طبیعت به ماوراء طبیعت عجیب مشخص می شود. آیا اگر ما و جهان ما ده میلیون سال قبل در یك «آن» حادث شده و بعد در «زمان» رها شده بودیم، نیازمند به علتی كه ما را و جهان ما را حادث كند و به وجود بیاورد بودیم، اما اكنون كه معلوم شده «آن حدوث» در كار نیست بلكه «زمان حدوث» در كار است و ما در «آن» حادث نشده ایم و در «زمان» حادث شده و می شویم و خواهیم شد و حدوث ما عین فنای ماست پس دیگر نیازمند به علت محدثه نیستیم؟ ما را دائماً دارند وجود می دهند نه اینكه در یك «آن» وجود پیدا كردیم و نیاز ما به علت تمام شد. دائماً فیض وجود می گیریم. ما دائماً در حال شدن هستیم. این هم نظریه چهارم.


[1] . بقره/156.
[2] . انبیاء/93.
[3] . در این مورد به جلد اول اصول فلسفه و روش رئالیسم (مقاله سوم) مراجعه شود.
[4] . غرض از علم، معرفت و شناخت به معنی وسیع كلمه است نه علم تجربی كه در ترجمه كلمه science غربی به كار می رود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است