در دنیای جدید، هم در مورد تضادها و هم در مورد حركتها، نظریه ها به نظریه
ملاصدرا نزدیك شد. فیلسوف امروز نقش ناسازگاریها را طفیلی نمی داند.
هگل و پیروان ماتریالیست او، هم برای تضادها نقش اساسی قائل اند و هم آنها
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 191
را بایستنی می دانند. هگل و ماركس می گفتند اگر تضادی نباشد در عالم حركت و
تكاملی نیست. یكی از فیلسوفان می گوید: «بزرگ ترین اختراع طبیعت برای تكامل،
مرگ است» .
در مسئله حركت هم نه تنها نظریه زنون و ذیمقراطیس رد شد، بلكه مادیت امروز
هم نه دم از ذرات ازلی و ابدی (نظریه ی اتمیسم) می زند و نه حتی به تغییر ارسطویی به
صورت «كون و فساد» اعتقاد دارد. امروزه ماركسیستها دم از «صیرورت» می زنند. پیش از این مادّیون همیشه می گفتند كه ماده ازلی و ابدی است و همه تغییرات سطحی
است؛ لیكن امروز این نظریه سطحی تلقی شده و مسئله حركت و «شدن» مورد بحث
قرار گرفته است. این نكته را باید اضافه كنم كه مادیون امروز اگر چه می گویند هر چه
هست حركت است، هستی مساوی حركت است، ولی غالبا منظورشان این است كه
هیچ شئ ساكنی نیست، نه اینكه محرك و حركت یكی است. ثانیا فرضا چنین
عقیده ای داشته باشند، از نظر علمی غیر قابل اثبات است. از نظر فلسفی، هگل روی
اصول نادرست خود این را می توانست بگوید، برخلاف ماركس و ماركسیستها كه آن
اصول را نپذیرفته اند و اصولی دیگر هم كه این نتیجه را بدهد عرضه نداشته اند.
بعد از اینكه مسئله ی «شدن» مطرح شد، نتیجه گیری هایی كه از این مسئله به عمل
آمد با نتیجه گیری هایی كه در فلسفه اسلامی شده بود تفاوت پیدا كرد؛ بدین معنی كه
مادیین می خواهند از این اصل كه «جهان دائماً در حال شدن است» و نیز از این اصل
كه «ناسازگاری بر جهان حاكم است» نتیجه بگیرند كه جهان یك دستگاه خود سامان
است یعنی دستگاهی است بی نیاز از بیرون خود و بی نیاز از ماوراء خود. درست نقطه
مقابل نتیجه ای كه ملا صدرا می گیرد كه بر طبق آن، جهان چون یك واحد در حال شدن
است، بسته به ماوراء خود است.
ریشه قضیه برداشتی است كه در غرب از «تضاد» شده است. در اینكه تضاد و
ناسازگاری در طبیعت ركن اساسی است شكی وجود ندارد ولی اختلاف نظرهایی در
مورد تضاد و ناسازگاریها هست كه سبب شد گروهی بی نیازی جهان ماده و حركت را
از ماوراء خود نتیجه بگیرند و گروه دیگر نیاز كامل ماده به ماوراء خود را.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 192