هر حقیقت حادث یك حقیقت وابسته است و گذشته اش نمی تواند علت
حاضرش باشد چون همیشه گذشته اش معدوم است. یك حقیقت حادث به دلیل
حدوثش وابسته به یك علت ماورائی است، خودش نمی تواند خودش را توجیه كند و
خودش نمی تواند علت خودش باشد، البته گذشته اش می تواند علت فیزیكی و نه
فلسفی آن باشد و به عبارت دیگر می تواند شرط و مجرا برای حال باشد و حال
می تواند شرط و مجرا و معبر برای آینده باشد مانند هر راهی كه قسمت اول آن راه
شرط رسیدن به قسمت دوم آن است نه علت رساندن به قسمت دوم آن. برای رفتن به
بازار، آن گام پانصدم ما كه در جلوی بازار است امكان ندارد وجود یابد مگر اینكه
گامهای قبلی وجود پیدا كرده باشند، و به قسمتهای آخر محال است برسیم مگر اینكه
قسمتهای وسط را طی كرده باشیم؛ و این نه به آن معناست كه قسمتهای وسط راه
هستند كه ما را به مقصد می رسانند، اینها معبر ما و شرایط رسیدن ما به آن نقطه است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 194
حركت را به سه نحو می توان تصویر كرد: یكی به صورت اكوان منفصل كه در
آن، رابطه ی گذشته و آینده به كلی گسسته است؛ دیگر به صورت متحرك و حركت و
محرك و حركت كه مرتبه گذشته در آینده موجود است. البته این فرض با اینكه «هر چه
در طبیعت است حركت است» منافی است. سوم اینكه رابطه اتصالی است، هر
مرتبه ای در مرتبه دیگر معدوم است و عدم تا اعماق حركت راه یافته است. به این معنی
هرگز مرتبه ای با مرتبه دیگر موجود نیست و شرط علت، معیّت است و لهذا محال
است كه مرتبه ای علت مرتبه دیگر باشد.