در
کتابخانه
بازدید : 381540تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
اصالت روح
قرآن و مسأله ای از حیات
توحید و تكامل
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (1)
Expand پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2) پرسشهای فلسفی ابوریحان از بوعلی (2)
Expand اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی اصل تضاد در فلسفه ی اسلامی
Expand بحث حركت بحث حركت
Expand روابط فلسفه و عرفان روابط فلسفه و عرفان
فلسفه ی اسلامی پیش از ملا صدرا
فلسفه ی اسلامی از میر داماد تا عصر حاضر
Expand حكمت صدر المتألّهین حكمت صدر المتألّهین
Collapse فلسفه ی ملا صدرا فلسفه ی ملا صدرا
Expand وجود ذهنی وجود ذهنی
ادلّه ی وجود ذهنی
Expand خدا و جهان دیگرخدا و جهان دیگر
یادداشتهای مقاله ی توحید
Expand ادلّه ی توحیدادلّه ی توحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از این مطلب كه با دلایل زیاد آن را اثبات می كند نتایج زیادی می گیرد. یكی از آنها این است كه بحث حركت در فلسفه با وجود این اصل دگرگون می شود، دنیایی دیگر می شود. در دنیای قبل از ملا صدرا نیز حكما قائل به تغییر و حركت در عالم بودند؛ از افلاطون تا ارسطو و ابن سینا این حرفها بوده و این حرفها كه یك عده می نویسند باید بدانیم كه از طرف كسانی گفته می شود كه همیشه سخنانشان با چاشنی تبلیغ ادا می شود، بی طرفی و بی نظری و بی غرضی را از دست داده اند؛ امّا اینها را از كجا آورده اند؟ وقاحت و دروغ هم حدی دارد. هنوز دنیا نتوانسته است به اندازه ی تفكّر صدرا حركت را اصالت دهد. در شرق و غرب عالم هنوز فلسفه ای نیست كه به حركت اصالت بدهد كه اساساً طبیعت مساوی باشد با حركت؛ طبیعت حركت است. البته مثلاً می گفتند اشیاء دو قسم است: ثابت و متحرك. به هر حال تا این مقدار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 275
را گفته بودند.

ملا صدرا از مبنای «اصالت وجود» رسید به اینجا كه هر چه در این عالم طبیعت است، هر چیزی كه زمان بر او می گذرد و در فضا و مكان قرار دارد- یعنی عالم طبیعت - دائماً در حال سیلان است؛ حتّی نه فقط در اعراض حركت واقع می شود، نه فقط اعراض و حالات اجسام طبیعی متغیرند، بلكه خود ذوات دائما در تحول و تغییرند و اگر ذوات اشیاء متغیر نمی بود، احوال و صفات و اعراض متغیر نمی شدند؛ و نه تنها ذوات و اجسام متغیرند بلكه عین حركت و تغیّرند، عین صیرورت و شدن می باشند.

در قدیم می گفتند جسم یا ثابت است یا متغیر، ولی این فلسفه می گوید در جسم ثبات معنی ندارد بلكه این هستی است- یعنی همان حقیقت واحد اصیل- كه در برخی مراتب خود ثابت است و در برخی مراتب سیّال؛ هستی ثابت مساوی است با ماوراء طبیعت.

حالا خود آن حركت اعراض كه ارسطو می گفته، بحثی است كه در اینجا فرصت بحث در آن باره نیست. می گفتند جسم یا متغیر است یا غیر متغیّر؛ یعنی مقسم حركت، جسم بود كه متغیر یا غیر متغیر بود. ولی در این فلسفه، هستی است كه یا ثابت است یا سیّال، و هستی سیّال مساوی است با عالم طبیعت از اول تا به آخر؛ و بحثی كه امروز به نام «شدن» مطرح است (امروز می گویند آنچه هست «شدن» است) ، در فلسفه ی صدرا به جای این كلمه «صیرورت» است. صیرورت یعنی گردیدن، یعنی همان «شدن» ؛ یعنی آنچه در طبیعت است گردیدن است، یعنی همان «شدن» نه گردش. در فلسفه ی اروپا چون مایه های فكری اصالت ماهیتی بوده با اینكه علم رسیده بود به اینجا كه حركت بیش از آنچه قدما فرض می كردند در دل اشیاء راه دارد، نتوانستند مفهوم «شدن» را آنچنانكه هست درك و تحلیل نمایند.

هگل بحث را طور دیگر مطرح كرد، گفت: بودن وقتی با نبودن جمع شود از آن «شدن» به وجود می آید؛ شدن یعنی جمع بودن و نبودن، یعنی تركیب هستی و نیستی؛ و بعد نتایجی خواسته است بگیرد كه جمع میان نقیضین محال نیست. ولی روی پایه ی اصالت وجود اصلا خود هستی دو قسم است: یك نوع از هستی «شدن» است. شدن خود نوعی از هستی است نه جمع هستی و نیستی. در عین اینكه وجود و عدم در «شدن» به یك شكلی جمع می شود ولی این غیر از آن است كه ضد هم باشند و این اشتباه فلسفه ی اروپا در فلسفه ی او نیست.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 276
بعلاوه در فلسفه ی اروپا این «شدن» كه می گویند، فقط اسم است؛ یعنی فلسفه ی اروپا اجازه نمی دهد بگوییم طبیعت «شدن» است، برای اینكه یك مسأله ای در باب ماده است كه اصلاً خود ماده چیست؟ این اشیائی كه وجود دارند، مثلاً درخت، آیا فقط جمع ماشینی اجزاء ماده است؟ مثل ساختمان؟ مثل ماشین؟ در یك ماشین اگر ما تجزیه و تحلیل كنیم صحیح است كه به آن «آهن پاره و پاره لاستیك» نمی گوییم اما واقعاً آیا ماشین ماهیت جدیدی پیدا كرده است؛ یا نه، ماشین مجموع ارتباطات فیزیكی و شیمیایی است؟ تألیف جدید است؟ یك درخت چیست؟ ممكن است كسی بگوید مجموع سلولهای نبات. خوب هر سلولی چیست؟ سلول تشكیل شده از غشاء و هسته و سایر اجزاء آن. خوب غشاء چیست؟ سایر اجزاء تشكیل دهنده چیست؟ همه برمی گردند به اتم. خوب، پس درخت دستگاهی بیشتر نیست. اینكه می گوییم «شدن» یعنی اینكه اشیاء دائما در حال چیزی دیگر شدن هستند، غلط است؛ فقط یك شكل ظاهر تغییر می كند. اینكه بگوییم جهان دائما در حال شدن است، غلط است. این اندام شما كه اینجاست دائما در حال شدن است یعنی چه؟ این مواد پراكنده در جایی جمع شده اند نام آن را «انسان» گذاشته ایم. در این صورت تشكیلات در عالم عوض شده است و آن تغییر ساده ی اعراض است.

از جنبه ی روانی، این حرفهایی كه الآن می گویند: تكامل انسان؛ انسان مگر چیست؟ یك ماده ی خاكستری به نام مغز دائما كار می كند. مغز آن وحشی آفریقایی و مغز ژان پل سارتر هر دو تشكیلات مادی است. انسان آینده ی پیشرفته هم در این مدار است و این مدار بسته ای است؛ مگر می شود از این مدار بسته خارج شد؟ وقتی غیر از این اجزاء ماده در عالم چیزی نیست تكامل هم برمی گردد به اینكه سازمان وسیع تر شود و الاّ چیزی چیز دیگر نمی شود؛ حرف لاوازیه صدق می كند كه هیچ چیز معدوم نمی شود و هیچ چیز به وجود نمی آید. اصلا «شدن» یعنی واقعاً وجود تازه ای به میدان آید نه اینكه صورت سازی انجام شود.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است