ما یا باید آن اصلی را كه قدما قبول كرده اند و امروز آن را تحقیر می كنند كه
اصل «ماده و صورت» است بپذیریم [و یا منكر تكامل واقعی در عالم شویم. ] آن اصل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 277
حكما مبنی بر این است كه بافت عالم را از ماده بدانیم و از آن چیز و از آن قوه ای كه
حاكم بر ماده است؛ و در آن قوه است كه مدار باز است. فقط ماده اگر باشد كه مدار
بسته است؛ نمی شود خارج شد. این غیر از این است كه تشكیلات بزرگ می شود و
تكامل واقعی معنی ندارد. تكامل واقعی، شدن واقعی، آنوقت معنی و مفهوم دارد كه ما
بافت عالم را منحصرا ماده ندانیم، این مدار را بسته ندانیم. بعلاوه من واقعاً از بعضی
فلسفه های امروزی حیرت می كنم مثل اگزیستانسیالیسم كه می گوید انسان هر روز
چیز دیگر می شود؛ كدام چیز دیگر؟ اینها جز با آن مسائلی كه در آن، صور نوعی و
اتحاد عاقل و معقول معنی پیدا می كند توجیه نمی شود. اینها یك چیزی به گوششان
خورده ولی مسائل، بالاتر از این حرفهاست.
مسأله ی حركت جوهریّه، تكامل را در جهان و در انسان روی یك مبنای صحیح و
خلل ناپذیر می گذارد كه هیچیك از این شكها و شبهه ها در آن راه پیدا نمی كند. آیا در
جهان می شود فلسفه ای باشد كه به تكامل معتقد نباشد؟ اینها كه می گویند انسان،
تكامل یافته ی حیوان است؛ آخر [طبق فلسفه آنها] فرقی بین آنها نیست! تكاملی
نیست؛ آن وقت فرق انسان با اجداد حیوان خود مثل هواپیمای امروزی با هواپیمای
قدیمی است و این هم كه تكامل نیست. ولی بنا بر مسأله ی حركت جوهری نه فقط
اعراض یعنی حالات متغیّرند كه ذاتها نیز متغیّرند و عین تغییرند و این تغییر حركتی
است كه هرگز باز نمی ایستد؛ مسأله ی زمان به آن شكل كه عوام تصور می كنند مطرح
نیست؛ و همین مسأله یعنی «اصالت وجود» چهره ی دیگر پیدا كرده كه سراسر دنیا عین
حركت و جنبش می شود؛ و از مسأله ی حركت یك مسأله ی مهم دیگر حل می شود و آن
مسأله ی دوگانگی و یگانگی جوهر انسان است، یعنی مسأله ی تن و روان.