یك مسأله هم این است كه اساساً حقیقت علم و آگاهی چیست؟ چگونه است كه
یك شئ خودآگاه است و خود را می یابد و چگونه است كه به غیر خودآگاه می گردد و
او برایش منكشف و مشهود می شود؟ این مسأله قهراً دو قسمت پیدا می كند: یكی
آگاهی شئ خودآگاه به ذات خود؛ دوم آگاهی شئ به غیر خود. مسأله ی وجود ذهنی
قسمت دوم این مسأله است. آنچه مسلّم است و می تواند پایه ی تجزیه و تحلیل و
استنتاج های فلسفی قرار بگیرد این است كه ما از خود و هم از یك سلسله اشیاء
بیرونی آگاهیم. همین جهت تدریجا ما را به نحوه ی وجود عقلی اشیاء و رابطه ی آگاهی با
شئ خارجی كه ارتباطی با ذهن دارد می تواند رهبری كند.
جوابی كه حكما به قسمت دوم داده اند این است كه رابطه ی عمیق و مخصوصی كه
بین «ادراك» و «شئ ادراك شده» هست رابطه ی ماهوی است و علم عبارت است از
حضور ماهیت معلوم در نزد عالم.