دنیا، دنیای مكتب و ایدئولوژی است. مكتب و ایدئولوژی بر پایه ی جهان بینی
است و جهان بینی بر پایه ی شناخت. از اینجا انسان به اهمیت مسئله ی شناخت پی
می برد. آنكه ایدئولوژی اش مثلاً بر اساس جهان بینی مادی است، جهان بینی
مادی اش بر اساس نظریه ی خاصی در باب شناخت است. آن دیگری ایدئولوژی
دیگری دارد بر اساس جهان بینی دیگری و آن جهان بینی بر اساس نظریه ای است كه
در باب شناخت دارد. این است كه ما قبل از بحث درباره ی ایدئولوژیها، مكتبها و
جهان بینی ها باید تكلیف مسئله ی شناخت را روشن كنیم.
عرض كردم به آن اندازه كه امروز این مسئله اهمیت پیدا كرده است، در جهان
دیروز به اهمیت این مسئله پی نبرده بودند. ولی مسئله ی شناخت یك مسئله ی بسیار قدیمی
است و بیش از دو هزار سال از عمر آن می گذرد. در فلسفه و حكمت اسلامی، ما بابی
تحت عنوان «نظریة المعرفة» یعنی «نظریه ی شناخت» نداریم ولی اغلب مسائلی كه در
باب شناخت مطرح است به طور متفرقه در مسائل مربوط به علم و ادراك و عقل و
معقول، مسائل مربوط به وجود ذهنی و مسائل مربوط به نفس و كیفیّات نفسانی
[مطرح شده است. ] بنابراین از قدیم به اهمیت این مسئله كم و بیش پی برده بودند،
ولی امروز فلسفه های دنیای جدید بیشتر و بیشتر در اطراف نظریه ی شناخت دور
می زند.
ما نمی خواهیم همه ی مسائل مربوط به شناخت را مطرح كنیم، ضرورت هم ندارد،
لااقل مسائل مهمش را طرح می كنیم برای اینكه سخنمان نظمی داشته باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 343