در
کتابخانه
بازدید : 322705تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Collapse مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مطابق با بعضی از مكاتب می توان گفت كه شناخت، یك مرحله ای است. مثلاً از نظر كسانی كه فقط عقل را منشأ شناخت می دانند و برای حس ارزشی قائل نیستند، شناخت یك مرحله بیشتر ندارد و آن همان مرحله ی عقلی است (مثل نظریه ی معروف دكارت) . بعضی دیگر درست در جهت عكس این نظریه، ماهیت شناخت را حسّی محض می دانند و برای عقل نقشی قائل نیستند و در واقع هر معقولی را عبارت از یك محسوس كاستی گرفته و سر و پا شكسته می دانند، برای «كلّی» در مقابل «جزئی» و برای «عام» در مقابل «خاص» نقشی قائل نیستند، می گویند «كلّی» كه این فیلسوفان و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 388
منطقیّین به آن چسبیده اند و آن را معقول می دانند و «جزئی» را محسوس، جز همان جزئی دست و پا شكسته چیز دیگری نیست.

این مثل را من برای اولین بار در كتاب باغ اپیكور نوشته ی آناتول فرانس [1]دیدم و بعد شبیه آن را در نوشته های دیگران. می گویند: سكه ای كه ابتدا بیرون می آید نقشهای روشنی دارد، تاریخش روشن است، عكس و خطوطی روی آن منقّش شده و همه ی اعداد و ارقام آن واضح است. این سكه ی طلا یا نقره مدتها در دست مردم است، در طول سالها دستمالی می شود و تدریجا همه ی آن خصوصیات پاك می شود. مثلاً آن سكه ای كه صد سال پیش درآمده بود و اسم ناصر الدین شاه و عكس و تاریخ و خطوط آن، همه مشخص بود، صد سال كه دست مردم افتاد و دستمالی شد همه ی آنها پاك می شود. انسان وقتی نگاه می كند می پرسد: آیا این سكه ی ناصر الدین شاهی است؟ مظفر الدین شاهی است؟ احمد شاهی است؟ همه ی این احتمالها درباره ی آن وجود دارد.

[می گویند] یك «جزئی» كه در ذهن انسان می آید (مثلاً آقای زید را با آن قد و قیافه و چشم و ابرو و دهان و رنگ مخصوص تصور می كنید، این می شود جزئی) ، پس از مدتها كه كم كم خصوصیاتش یادتان برود (چشم و ابرویش به چه شكل بود، قدّش چقدر بود، لب و دهان و بینی و شانه هایش چگونه بود) و یك شبح كلّی در ذهنتان بیاید، این می شود كلّی. پس كلّی ارزشی ندارد، كلّی یعنی جزئی كاستی گرفته.

امپیریستها [2](حس گراها) می گفتند شناخت، حسی است، ماهیت حسی دارد، اینقدر دنبال عقل و معقول و تعقل نروید، هرچه كه حسی نباشد خیال است، و هم و بی معنی است؛ ما فقط چیزی را به نام علم و ادراك و معرفت قبول داریم كه از دروازه های حس وارد ذهن شده باشد، هرچه از این دروازه ها وارد ذهن شود همان درست است، هرچه از این دروازه ها وارد نشود خیال و وهم است و در عقل انسان هم چیزی جز آنچه كه در حس وجود داشته است، نیست. جان لاك جمله ی معروفی دارد: «در عقل چیزی نیست مگر آنكه قبلاً از راه حواس وارد شده باشد» . پس، از نظر اینها شناختن- از ابتدا تا انتها- در احساس كردن خلاصه می شود [و قهراً] یك مرحله ای و یك درجه ای است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 389
از نظر افلاطون همه ی شناختها در تعقل خلاصه می شود، چون او برای محسوس ارزش شناختن قائل نیست و فقط معقول را قابل شناختن می داند. خود تعقل ممكن است درجات داشته باشد، ولی به هر حال یك مرحله ای است.

برگسون و افراد دیگری كه شناخت را تنها از راه دل میسّر می دانند، آن را به یك معنا یك مرحله ای می دانند.


[1] . Anatole France .
[2] . empirist .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است