در
کتابخانه
بازدید : 322718تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Collapse مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بوعلی و خواجه نصیر الدین طوسی وقتی به این مشكل رسیده اند، آن را اینطور حل كرده اند: در هر تجربه ای [1]یك قیاس مخفی- یعنی یك تعقل و استنباط مستقیم كه هیچ پایه ای از احساس و تجربه ندارد- وجود دارد و آن این است: یك اصل اوّلی بدیهی جاودانی در عقل هر انسانی بالفطره وجود دارد (بالفطره معنایش این نیست كه از هنگام تولد وجود داشته است، بلكه به این معناست كه در جریانی كه ذهن از راه حواس نیرو می گیرد آن اصل در درون انسان رشد پیدا می كند [2]) . این اصل بدیهی كه همه ی افراد بشر قبول داشته و دارند این است: «حكم الامثال فی ما یجوز و فی ما لا یجوز واحد» یعنی اگر اموری مشابه داشته باشیم كه هیچ تفاوتی با هم نداشته باشند: ماهیتشان یكی باشد، [كمالات ] ثانویشان و شرایطی كه در آن هستند یكی باشد، هیچ تفاوتی با یكدیگر از هیچ لحاظ نداشته باشند، فقط دو فرد یك ذات باشند، اگر یكی از این ذاتها خاصیتی داشته باشد، محال است كه ذات دیگر آن خاصیت را نداشته باشد و الاّ همان «ترجّح بلامرجّح» است كه محال است. مثلاً اگر ما بعد از این كه شرایط را تخلیه كردیم به اینجا رسیدیم كه انبساط پیدا كردن این آهن در حرارت به ذات آن مربوط است، چون آهن و این فلز بالخصوص است این خاصیت را دارد و به شرایطی كه این آهن بالفعل در آن موجود است بستگی ندارد، در این صورت نمی شود این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 413
فردش این خاصیت را داشته باشد و فرد دیگر نداشته باشد. اگر اینطور باشد معنایش ترجّح بلامرجّح است و ترجّح بلا مرجّح، اصل اوّلی بدیهی عقلی است كه محال است. اینكه ما در باب تجربیّات، از شناخت سطحی به شناخت منطقی می رسیم از اینجا ناشی می شود كه ما در شناخت سطحی آنقدر شرایط را تغییر می دهیم- مثلاً آنجا كه دارویی را برای بیماری سل، یا انبساط را برای آهن تجربه می كنیم- تا به اینجا می رسیم كه غیر از این دو عامل: عامل حرارت و عامل آهن، عامل این دارو و عامل بیماری سل، عامل دیگری نقش ندارد. وقتی این دارو از آن جهت كه این داروست نه چیز دیگر، روی بیماری سل از آن جهت كه بیماری سل است مؤثر واقع می شود، دیگر محال است كه این دارو در فرد دیگر این اثر را نداشته باشد.


[1] . اینها استقراء نمی گویند چون فرق میان تجربه و استقراء را- كه راسل و امثال او نتوانسته اند دریابند- دریافته اند.
[2] . گاهی در این زمینه سؤال می شود كه وقتی انسان از مادر متولد می شود هیچ چیز نمی داند، پس آن چیزهایی كه می گویند بالفطره می داند چیست؟ پاسخ این سؤال را مكرّر گفته و نوشته ایم: بالفطره ای كه مسلمین می گویند با بالفطره ای كه اروپاییها می گویند فرق می كند. اگر دكارت می گوید «بالفطره» یعنی وقتی انسان متولد می شود با این اصول علمی متولد می شود. اما بالفطره ای كه مسلمین می گویند به این معنی است كه انسان وقتی متولد می شود هیچ چیز را نمی داند ولی شناختهای حسی به منزله ی تغذیه ی روح است، مثل یك درخت كه تغذیه می كند و پس از مدتی در اثر تغذیه میوه ای از آن به عمل می آید. یك وقت شما می گویید این درخت از ابتدا كه از زمین سر زد این میوه را داشت؛ و یك وقت می گویید نه، از اول این میوه را نداشت، تدریجا تغذیه كرد و پس از مدتی، از این تغذیه میوه ای پیدا كرد. از نظر اینها شناختهای حسی برای روح و عقل به منزله ی تغذیه است كه به انسان استعداد و آمادگی می دهد كه در خلال زندگی، آن اصول اولی بدیهی عقلی فطری در روح او جوانه بزند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است