فروید شاگردی دارد به نام یونگ
[1]. او به روان ناخودآگاه معتقد است
[2]ولی آن
توجیهی را كه جناب فروید كرده است- كه تمام عناصر روان ناخودآگاه را عناصر
رانده شده از روان خودآگاه بالاخص عناصر جنسی تشكیل می دهد- قبول ندارد. یونگ می گوید قسمتهایی از روان ناخودآگاه ما فطری است و پایه ی انسانیت انسان را
تشكیل می دهد؛ یعنی احساس اخلاقی، احساس عبادت و پرستش، احساس علم
دوستی و حقیقت خواهی، احساس زیبایی دوستی و [به طور كلی ] همه ی احساسهای
انسانی انسان، اركانی در فطرت و سرشت او هستند و در روان ناخودآگاه انسان وجود
دارند؛ ولی این عناصر روان ناخودآگاه قبل از آن كه از روان خودآگاه ما چیزی رانده
شود وجود داشته اند. پس روان ناخودآگاه ما از دو قسمت تشكیل می شود: قسمت
عناصر اساسی فطری خدادادی متعالی انسانی- كه اینها باید باشد و پرورش داده
شود- و قسمت عناصر رانده شده از روان خودآگاه انسان.
ولی امروز در اصل این مطلب كه انسان دارای دو روان است: روان خودآگاه و
روان ناخودآگاه، و اینكه روان ناخودآگاه حاكم و مسخّر روان خودآگاه است و نیز
حوزه ی بسیار عظیم تری است
[3]، شك و تردیدی نیست.
[2] . امروز در این كه انسان دارای یك شعور مخفی و یك روان ناخودآگاه است بحثی نیست.
[3] . اگر بگوییم روان خودآگاه به اندازه ی یك دریاچه است، روان ناخودآگاه به اندازه ی یك اقیانوس بزرگ است.