آیه ای كه در سوره ی مباركه ی رعد است این مطلب را بیان می كند كه میان «حقیقت
بودن» و «مفید بودن» در مسائل كلّی تلازم است، و تلازم را از این طرف بیان می كند كه
هرچه حقیقت است مفید هم هست. قرآن در آنجا مثلی می آورد:
«أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّماءِ ماءً
فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ اَلسَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی اَلنّارِ اِبْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ
زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْحَقَّ وَ اَلْباطِلَ، فَأَمَّا اَلزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمّا ما یَنْفَعُ اَلنّاسَ فَیَمْكُثُ فِی
اَلْأَرْضِ، كَذلِكَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ» [1]آب باران می آید، سیل جاری می شود و در كوهها و
دمنها می ریزد. سیل كه حركت می كند، در خلال حركتش تدریجا كفی به وجود
می آورد. كف آنقدر زیاد می شود كه روی آب را می گیرد به طوری كه انسان فقط كف
را می بیند و آب را نمی بیند و حال آنكه آن نیرویی كه سیل را حركت می دهد نیروی
آب است و كف اگر حركت می كند با نیروی آب حركت می كند نه با نیروی خودش.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 452
قرآن می گوید: كف به سرعت از بین می رود اما آب به دلیل اینكه نافع است باقی
می ماند. می گوید حق و باطل مثلش این است. باطل امری است كه به تبع حق و در
پرتوی آن پیدا می شود و از نیروی حق استفاده می كند مثل آن كفی كه با نیروی آب
حركت می كند. اما كف فایده ای ندارد، آب است كه به درد زراعت و امور زیاد
دیگری می خورد. كف زود از بین می رود و هوا می شود ولی آب در زمین مكث می كند.
مثل حق و باطل این است. حقیقت به دلیل اینكه مفید است باقی می ماند. قرآن حق
را قابل بقا می داند و برای آن، حقّ بقا قائل است، ولی برای باطل، حقّ بقای جاودانه
قائل نیست، بقای بسیار موقّت و زودگذر قائل است.
عده ای گفته اند میان «حق» و «مفید» نباید تفكیك كرد، اصلا حق بودن یعنی مفید
بودن. شما می گویید حق بودن یعنی مطابق با واقع بودن و آنچه در [امور كلی ] مطابق
با واقع است مفید هم هست؛ می گویند اصلا «مطابق با واقع» را رها كن، بگو حق بودن
یعنی مفید بودن.
ویلیام جیمز
[2]فیلسوف و روان شناس بسیار معروف آمریكایی و جهانی نظرش
در این باب این است.