عمده این مسئله است كه آیا عمل معیار اندیشه است؟ اینجا بعضی مغلطه كرده
و گفته اند: كسانی كه علم را معیار علم می دانند، حتی به اینكه عمل، كلید اندیشه
است- یعنی از راه عمل، اندیشه را می توان به دست آورد- اعتقاد ندارند (چون دو
مسئله است: یكی اینكه با عمل می شود اندیشه را كسب كرد و دیگر آنكه عمل معیار
صحّت اندیشه است) . علمای قدیم را متهم كردند كه حتی این را هم قبول نداشته اند
كه اندیشه را با عمل می توان به دست آورد. البته من قبول دارم كه فلسفه ی یونان چنین
نقص بزرگی دارد، [ولی ] امروز خود فرنگیها هم قبول دارند كه در تمدن اسلامی و
جهان اسلام- كه ریشه، خود قرآن است- علوم از آن جنبه ی علمی محض خارج شد و
جنبه ی عملی به خود گرفت و در علوم تجربی، جهان اسلام نسبت به تمدن یونان بسی
تقدّم و پیشروی دارد. اقبال لاهوری یكی از كسانی است كه این مسئله را به خوبی
توضیح داده است
[1]. حتی برتراند راسل در كتاب
جهان بینی علمی اقرار می كند كه
«تمدن و فرهنگ اسلامی بیشتر از تمدن و فرهنگ یونانی به علم جنبه ی عملی داد و باب
علوم تجربی را باز كرد» كه این خودش داستانی دارد.
با اینكه بوعلی را یكی از شاگردان محض ارسطو و از شاگردان مكتب ارسطو
می شمارند، اگر كسی طبیعیّات شفا را درست مطالعه كند
[2]مواردی را می بیند كه بوعلی
می گوید: من به این حقیقت با تجربه ی شخصی خودم رسیدم، من با تجربه ی خودم این
مطلب را درك كردم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 458
[1] . چون كتابش در دسترس است اسم او را می برم. در كتاب احیای فكر دینی در اسلام این موضوع را ذكر می كند و تأیید
علمایی را كه این مطلب را تصدیق كرده اند می آورد.
[2] . من خودم شخصا قسمتهای زیادی از كتاب شفا را استخراج كرده ام.