در
کتابخانه
بازدید : 321672تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand امكان شناخت امكان شناخت
Expand ابزارهای شناخت ابزارهای شناخت
Expand منابع شناخت منابع شناخت
Expand مراحل و درجات شناخت مراحل و درجات شناخت
Expand مكانیسم تعمیم شناخت حسی مكانیسم تعمیم شناخت حسی
Expand شناخت آیه ای شناخت آیه ای
Expand روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای روان ناخودآگاه و شناخت آیه ای
Expand شناخت حقیقی شناخت حقیقی
Expand بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل بررسی تعاریف حقیقت منطق عمل
Expand اشكالات وارد بر «منطق عمل» اشكالات وارد بر «منطق عمل»
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
رسیدیم به مسئله ی معیار شناخت و مسئله ی ملاك شناخت. چون در جلسه ی پیش مقداری فشرده صحبت كردیم تا به نتیجه برسیم ولی نرسیدیم، ناچار مقدار كمی از آنچه را كه گفتیم تكرار می كنیم.

گفتیم كه شناخت بر دو قسم است: شناخت صحیح و حقیقی، و شناخت غلط و خطا. در این جهت اجمالا بحثی نیست؛ هر گروهی را كه در نظر بگیریم، شناختها را به دو قسم تقسیم می كند: شناختهای صحیح و شناختهای غلط. اینجا دو مسئله مطرح است: یك مسئله این است كه اصلا معنی صحیح بودن و حقیقت بودن از یك طرف، و غلط بودن و خطا بودن از طرف دیگر چیست؟ قدما فقط یك گونه تعریف می كردند، می گفتند: شناخت صحیح یا شناخت حقیقی یعنی شناخت مطابق با واقع، و شناخت غلط یا خطا یعنی شناخت غیر مطابق با واقع. بعضی از علمای جدید به نظرشان رسید كه طبق این تعریف، خیلی از شناختها را نمی توان فهمید كه آیا صحیح است یا غلط، حقیقی است یا خطا؛ گفتند باید تعریف را عوض كنیم؛ به جای اینكه بگوییم شناخت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 462
حقیقی و صحیح آن است كه مطابق با واقع و نفس الامر باشد، می گوییم شناخت صحیح و حقیقی یعنی شناختی كه اذهان یك زمان آن را قبول داشته باشند. هر شناختی كه در یك زمان مورد قبول علما واقع شد شناختی حقیقی است، و هر شناختی كه در آن زمان مورد قبول نبود، در آن زمان شناختی غلط است. لازمه ی این سخن این است كه یك شناخت درباره ی یك چیز، در یك زمان صحیح باشد، و همان شناخت عینا درباره ی همان چیز، در زمان دیگر غلط باشد. مثلاً علما از زمان بطلمیوس [تا حدود دو هزار سال ] اتفاق نظر داشتند كه زمین مركز است و خورشید به دور آن می گردد، و اذهان نیز روی این مسئله توافق داشتند. طبق تعریف مذكور، در آن دو هزار سال، حقیقت و صحیح همین بوده است. در حدود سیصد سال است كه اذهان بر این توافق كرده اند- و این توافق روز به روز بیشتر می شود- كه خورشید مركز است و زمین و چند سیّاره ی دیگر به دور آن می چرخند. پس در این زمان این [شناخت ] حقیقت است. اما بنابر تعریفی كه قدما می كردند اینطور نیست، از ایندو یكی حقیقت بوده و هست و خواهد بود و دیگری غلط بوده و هست و خواهد بود. اینچنین نیست كه هیئت بطلمیوس در زمان خودش حقیقت بوده و هیئت كپرنیك از آن به بعد حقیقت شده است. نه، براساس سخن قدما كسی كه امروز برای او مركزیّت خورشید و حركت زمین به دور آن با دلایل متقن ثابت شده است اینطور باید بگوید: در آن دو هزار سال همه ی علما اشتباه كرده بودند، آنچه كه آنها می گفتند حقیقت نبود، خطای محض بود.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است