خلاصه ی نظریه ای كه می گوید عمل را نمی توان معیار شناخت قرار داد این
است: اولاً به فرض اینكه این نظریه را بپذیریم، آن را به طور كلّی نمی توانیم بپذیریم،
زیرا مواردی از شناختها و آگاهیها و علمها و اطّلاعها داریم كه با اینكه یقینی
بودن آنها برای ما از هر شناختی روشن تر است- به طوری كه اگر فرضاً در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 480
نور خورشید تردید كنیم در آنها نمی توانیم تردید كنیم- ولی قابل اینكه
در عمل مورد آزمایش قرار گیرند نیستند. مثل همان اصلی كه در تمام
علمها و فلسفه ها مورد قبول است: «دور محال است» . در جلسات پیش فی الجمله
توضیح دادم كه این را نمی توان اول به صورت یك فرضیه تلقی كرد و بعد آن را به
لابراتوار و آزمایشگاه برد و دید كه محال است یا نیست، چون محال بودن یعنی وجود
نداشتن و نیز امكان وجود نداشتن. اگر چیزی وجود نداشته باشد و امكان وجود هم
نداشته باشد، به آن «محال» یا «ممتنع» می گوییم. از این آقایانی كه به فلسفه ی عمل به
این معنا معتقدند، سؤال می كنیم: آیا شما به محال بودن چیزی در عالم- هرچه
می خواهد باشد- معتقد هستید؟ در جهان چیزی هست كه از نظر شما محال باشد؟ مسلّما، زیرا كلام و كتابهایشان پر است از این كه فلان چیز «محال است» ، «نشدنی
است» . مثلاً در مسئله ی «جبر تاریخ» می گویند در شرایط معیّن تاریخ، فلان حادثه جبرا
و ضرورتا به وجود می آید و اگر آن شرایط خاص وجود نداشته باشد محال است
وجود پیدا كند. خود فلسفه ی مادی صدها امر محال به ما عرضه می دارد. محال یعنی
چیزی كه دو «نه» دارد، یعنی دو «نه واقعیّت» دارد؛ محال یعنی پوچ، آن هم دو پوچی: هم پوچ از نظر واقعیّت، و هم پوچ از نظر امكان. ممكن است چیزی وجود نداشته
باشد ولی امكان وجود داشته باشد، اما این چیزی است كه دو پوچی دارد. می گوییم: تو خودت به یك سلسله امور محال معتقدی، آیا می توان محالها را اول به صورت یك
فرضیه پذیرفت و بعد این فرضیه ها را در عالم واقعیت و در لابراتوار آزمایش كرد؟ !
اصلا «آزمایش می كنیم» یعنی آن را به وجود می آوریم تا بتوانیم آزمایش كنیم، پس
آن، محال نیست.
پس خلاصه ی اشكال اول نظریه ای كه می گوید «معیار شناخت عمل است» این
است كه به فرض اینكه درست باشد، در همه جا درست نیست؛ شناختهایی داریم كه
برای همه ی ما روشن است و جزء روشن ترین شناختهاست و حال آنكه با معیار عمل
قابل تعیین نیست، یعنی با محك عمل نمی شود آنها را محك زد.