گفتیم دو نوع باید و نباید داریم؛ یك نوع باید و نباید فردی و جزئی كه در روزمرّه
با آن مرتب مواجه هستیم: من باید فلان غذا را بخورم، من باید فلان لباس را بپوشم و
نظایر اینها. نوع دوم بایدها و نبایدهای كلی كه نمونه ی آن ذكر شد.
حالا این خوب و بدهای كلی چه ریشه و چه مبنایی دارد؟ بعد از آنكه خوبی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 734
بدی را یك صفت عینی ندانستیم به معنایی كه متكلمین می گویند كه حسن و قبح،
ذاتی است، ذاتی به معنای اینكه صفت عینی اشیاء است، و قائل به چیزی شدیم كه در
نهایت امر به رابطه ی میان انسان و آن شئ مربوط می شود، باید ببینیم بر این مبنا خوبی
و بدی های كلی چگونه توجیه می شوند؟ سه نوع توجیه در اینجا هست.