در
کتابخانه
بازدید : 304805تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Collapse قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse فصل نخست: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی جدلی فصل نخست: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی جدلی
Expand فصل دوم: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی مادی گرافصل دوم: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی مادی گرا
Expand فصل سوم: فلسفه ی ماركسی، فلسفه ی پراكسیس فصل سوم: فلسفه ی ماركسی، فلسفه ی پراكسیس
Expand <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این سخن كه مرگ خلاقیت دارد و مولّد است، از نظر فلسفه ی تطبیقی با آنچه ما در مورد خیرات و شرور می گوییم تطبیق می كند. فلاسفه ی ما مرگ را از نوع شرور می دانند ولی برای شرور كه از نوع نیستی است، فوایدی قائل می شوند و می گویند اگر این نیستیها نباشد هستیهای بعدی پیدا نمی شود؛ پس این شرور، شروری هستند كه مبدأ خیرات كامل تر می شوند. در كتابهای بوعلی و امثال او بحث مفصلی راجع به فواید مرگ هست. بوعلی می گوید اگر مرگ نباشد اصلا هستی قابل ادامه نیست و یك حسابی پیش خودش می كند كه اگر در طول چند قرن اصلا كسی نمی مرد، به اندازه ای انسان در روی زمین بود كه حتی برای اینكه پشت سر هم بایستند هم جا باقی نمی ماند و قهراً برای انسانهای بعدی كه می خواهند به وجود آیند جا باقی نمی ماند.

پس اگر هستی بخواهد در بعد زمانی توسعه یابد باید مرگها و نیستیها وجود داشته باشد.

اما سخنی كه فلاسفه ی ما درباره ی شرور و نیستیها می گویند با مطلبی كه ماركسیستها می گویند تفاوتی دارد. ماركسیستها كه می گویند مرگ خلاّق است، نیستی مولّد هستی است و این تضاد هستی با نیستی منشأ هستیهای جدید است، برخلاف فلاسفه ی ما می خواهند مطلب را به همین جا ختم كنند. بذر ماتریالیستی فلسفه ی هگل همین است. هگل خودش ماتریالیست نبود ولی دستگاه هستی را به این نحو توجیه كرده كه از تركیب هر هستی با نیستی، خود به خود و ضرورتا و به نحو ضرورت منطقی، هستی بعدی پیدا می شود؛ یعنی این جدل نیروها و این تكامل از بیرون خودش نمی آید، زیرا شئ سوم یعنی سنتز [نتیجه منطقی ] دو شئ اول یعنی تز و آنتی تز است و حتی آنتی تز نتیجه ی منطقی تز است؛ یعنی مثل این است كه بگوییم: الف مساوی باب است و ب مساوی ج است پس الف مساوی ج است. با فرض اینكه الف مساوی ب باشد و ب هم مساوی ج باشد، منطقا الف مساوی ج است و محال است كه غیر از این باشد یعنی ضرورت است و به اصطلاح فلسفه ی ما ضرورت، مناط استغناء از علت و امكان، مناط نیاز به علت است. در دیالكتیك هگل هرچه هست در درون این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 518
دستگاه است و در بیرون این دستگاه چیزی نیست، منتها به عقیده هگل خدا هم در درون همین دستگاه است.

اینها كه به قول خودشان پوسته های ایده آلیستی فلسفه ی هگل را دور ریخته و فقط به ماده توجه كرده اند، این مطلب را از فلسفه ی هگل اخذ كردند كه هر مرحله ای ضرورتا (نه امكانا) مرحله ی بعد از خودش را دارد و مرحله ی دوم هم ضرورتا مرحله ی سوم را دارد، هر چیزی بالضروره حركت را ایجاد می كند؛ و بدین وسیله اصلی را كه در فلسفه ی ارسطو به عنوان «محرك اول» و «محرك لا یتحرك» شناخته می شود و اینكه هر متحركی در نهایت امر نیازمند به محركی بیرون از خودش است (كه فلسفه ی ارسطو ماوراء الطبیعه را از همین راه كه در طبیعت حركت هست و این حركتها باید به محرك غیر متحرك منتهی بشود اثبات می كند) انكار كردند زیرا مبنای آن، اصل علیت است و بنابر قول هگل علیت به جایی نمی رسد و لذا باید از راه دلیل و استنتاج منطقی وارد بشویم و همه ی حركتهای طبیعت را با تضاد درونی توجیه كنیم.

آندره پی یتر در ادامه ی بحث «جدل، فلسفه ی پیشرفت» چنین می گوید:

«هر هستی در بطن خود حاوی بذر ویرانی خویش و بذر پیش افتادن از خویش است. الف در عین حال حاوی الف (مرگ خود) و الف پریم است. مثلاً درخت حاوی تنه (كه خواهد مرد) و گل و میوه است. پس اصل تضاد خلایق، جایگزین اصل قدیمی هوهویّت می شود. » [1]
و در ضمیمه ی یكم نیز عبارات زیر را از كتاب منطق هگل نقل كرده است:

«یكی از پیشداوریهای اساسی منطق دیرینه و مربوطه به بینش عامیانه ی جهان، باور داشتن این موضوع است كه تضاد به قدر هویّت، خصلت اساسی و واقعی ندارد. . .

(اما در حقیقت. . . ) هویت چیزی جز تعیین آنچه ساده و آنی است یعنی تعیین هستی مرده نیست، در حالی كه تضاد سرچشمه ی هر نوع حركت و ریشه ی هر نوع حیات است، زیرا در واقع جنبش و زندگی هر چیزی به همان اندازه است كه در خود تضاد داشته باشد. » [2]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 519
تعبیری كه در اینجا برای تكامل كرده است تعبیر بسیار زیبایی است. می گوید هر چیزی از خودش پیش می افتد. می خواهد بگوید آن مرحله ی بعد كه تكامل است امری بیگانه نیست، بلكه خود این شئ است در مرحله ی بعد. خودش از خودش پیش می افتد، پس خودش در دو مقام قرار گرفته است؛ در مقام اول و در مقام سوم، و در مقام سوم، خودش از خودش پیش افتاده است.


[1] . ص 19.
[2] . ص 233.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است