دیدیم كه در مفهوم «پراكسیس» در فلسفه ی ماركسیسم علاوه بر مفهوم كلی عمل
كه گذشتگان هم داشتند ابعاد جدیدی وجود دارد كه از آن جمله است مفهوم اجتماعی
بودن، برنامه ی عمل بودن و برنامه ی مبارزه بودن. اكنون در اینجا مسأله ای هست كه
مشكلی به وجود آورده است و آن اینكه ماركسیسم فلسفه ی عمل است یعنی برنامه ای
است برای عمل كردن، و فلسفه ی كار است به معنای اینكه فلسفه ی تعهد به كار هم هست،
یعنی فلسفه ای است كه انسان را متعهد به كار و عمل و فعالیت می كند (كه البته تصور
اینها از «عمل» جز همان عمل دگرگون كننده و انقلابها و عملهای دسته جمعی چیز
دیگری نیست) . از طرف دیگر ماركسیسم قائل به جبر تاریخ است و تصریح می كند
كه تاریخ جبرا به سویی پیش می رود و مقابله كردن با سیر تاریخ محال و بیهوده است. اكنون این سؤال مطرح می شود كه آیا متعهد شدن در مورد امری كه جبری و لا یتخلف
و خط سیرش مشخص و معین است معنی و مفهومی دارد؟ زیرا نه می شود كاری در
جهت وفاقش كرد و نه می شود كاری در جهت خلافش كرد، پس انسان در برابر آن
هیچ گونه آزادی و اختیار ندارد و حال آنكه تعهد فرع بر آزادی و اختیار است. خلاصه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 648
مطلب اینكه آیا دعوت به عمل در فلسفه ی ماركسیسم جایی دارد و حال آنكه این فلسفه
قائل به جبر و حتمیت تاریخی است؟
برای رفع این تعارض و حل این مشكل بود كه ماركس و انگلس آمدند نوعی
«امر بین الامرین» درست كردند كه انسان در عین اینكه از نوعی آزادی و اختیار
برخوردار است تاریخ هم سیر خودش را به طور جبری انجام می دهد.