در
کتابخانه
بازدید : 304768تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Collapse قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Expand فصل نخست: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی جدلی فصل نخست: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی جدلی
Expand فصل دوم: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی مادی گرافصل دوم: فلسفه ی ماركسی- فلسفه ی مادی گرا
Collapse فصل سوم: فلسفه ی ماركسی، فلسفه ی پراكسیس فصل سوم: فلسفه ی ماركسی، فلسفه ی پراكسیس
Expand <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
[مسأله ی «تأثیر عمل» با مسأله ی «عادت» نیز ارتباط دارد] . بحث عادت، یك بحث خیلی جالبی است، بحثی است روحی [1]و به سود روحیون و الهیون كه غالبا به آن توجه نمی كنند. عادت چیست؟ چطور است كه یك جماد هیچ وقت عادت نمی كند ولی یك موجود زنده عادت می كند؟ از گیاه گرفته تا حیوان و انسان؛ و هرچه حیات كاملتر بشود مسأله ی عادت قویتر می شود. مثلاً اگر یك سنگ را به طور مكرر به هوا پرتاب كنیم، برای آن عادت پیدا نمی شود و به این وضع عادت نمی كند، بلكه تنها منفعل است و اثری را می پذیرد؛ یعنی این كه عادت كند كه خودش را با این كار منطبق كند به طوری كه بعدا خودش این كار را انجام دهد، در كار نیست. ولی موجود زنده خصلت عادت دارد، یعنی خودش را از درون طوری می سازد كه بتواند با شرایط جدید سازگار بشود و از درون خودش، خودسازی می كند و خودش خودش را طوری می سازد كه شرایط جدید او را از بین نبرد، حتی گاهی عضو جدید برای خودش می سازد؛ و این خصلت عجیبی است در موجود زنده و اصالت حیات را می رساند و نشان می دهد كه حیات یك نیروی سوار بر ماده و حاكم بر ماده است و به قول حكما صورت جوهری حاكم بر ماده و متصرف در ماده است.

مثلاً یك حیوان اگر محیطش را عوض كنیم و محیط جدید مقتضیات جدیدی داشته باشد، می بینیم كه این حیوان از درون خودش به طور خودكار یك وضعی به وجود می آورد كه بتواند با وضع جدید زندگانی كند و حتی گاهی عضوی به وجود می آورد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 666
این مطلب را مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی از شیخ الرئیس نقل می كردند ولی من خودم الآن یادم نیست در جایی از كلمات شیخ دیده باشم، شاید در كتب طبی شیخ چنین مطلبی هست. به هر حال ایشان از شیخ نقل می كردند كه: دیده شده است كه بعضی مرغها كه بدون خروس زندگی می كردند و احتیاج داشتند كه خودشان از خودشان دفاع كنند، كم كم آن سیخك پشت پایش رشد می كند و مانند خروسها می شود تا در موارد لزوم برای دفاع از خودش استفاده كند و آن را مانند سرنیزه ای بر سر و سینه ی دشمن بزند. این مطلب به این معنی است كه وقتی حیوان خودش را مواجه با دشمن می بیند فكر و نفس او و به قول شیخ اشراق «رب النوع» یا بالاخره یك قوه ی مدبّر او را به وسیله ی جدیدی مجهز می كند. در مورد دستهای خاركنها كه به مقتضای كار پوستهایش كم كم خشن و مانند چرم می شود كه به آسانی می تواند هر نوع خاری را با دست خرد كند، معمولاً گفته می شود «عادت» كرده است؛ یعنی چه؟ یعنی با خار سرو كار داشته و كم كم در برابر آن مقاوم شده؟ چرا یك جماد (مثلاً پارچه) اگر با چنین وضعی مواجه شود عادت نمی كند و مقاوم نمی شود، بلكه پاره خواهد شد، و این موجود زنده عادت می كند؟ روح پوست بدن را جوری می سازد كه بتواند مقاومت كند [2].

تنها حرفی كه آمدند گفتند این بود كه نیاز این حالت را به وجود می آورد. جوابش خیلی روشن است. نیاز از آن جهت كه نیاز است نمی تواند به وجود آورنده ی چیزی باشد، چون نیاز یعنی احتیاج و احتیاج خودش واقعیتی نیست. بله، احتیاج زمینه ی قابلی را به وجود می آورد، ولی زمینه ی فاعلی كه به این جور چیزها به وجود نمی آید. صحبت از علت این گونه تصرفات است و این كه به وجود آورنده ی این «تطبیق با شرایط» چیست؟ مرتب می گویند: احتیاج، احتیاج؛ ما هم قبول داریم كه این كارها در زمینه ی احتیاج به وجود می آید، ولی صحبت در این است كه فاعل چیست؟ احتیاج
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 667
كه نمی تواند فاعل باشد. خوب، اگر این جور است، این پارچه هم مثلاً احتیاج دارد كه محكمتر باشد و پاره نشود، چرا در آن مقاومت به وجود نمی آید؟ موجودهای مرده و جامد چنین نیستند و این خیلی روشن است و احتیاج به استدلال هم ندارد، و حتی اگر ما در یك جایی دیدیم موجود جامدی از خودش و خود به خود شرایط مناسبی برای خودش به وجود آورد، این دلیل بر این می شود كه بر آن هم یك قوه ی خاصی حاكم است. این خودش یك اصل اساسی و یك اصل بسیار خوبی است. پس مسأله ی عادت باز همان مسأله ی تأثیر عمل به طور كلی در روح و قوه ی حیات از یك سو و تأثیر قوه ی حیات در عمل از سوی دیگر [است ] یعنی اینها در واقع از یك باب است. ملكات روحی هم كه انسان پیدا می كند در جهت آن عمل است. اگر عمل، عمل نیك باشد ملكات هم در جهت آن عمل است و اگر فاسد باشد باز ملكات روحی در جهت آن عمل است؛ این را ما می گوییم «عادت» . پس نقش عادت همان نقش عمل است و بلكه نقش متقابل عمل و عامل است. پس معلوم شد كه ریشه ی اصل «بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما كانُوا یَكْسِبُونَ» اصل انطباق با محیط است؛ یعنی اصل انطباق با عمل را می توان فرعی و شاخه ای از اصل انطباق با محیط دانست و یا هر دو را شاخه ای از یك اصل عامتر و كلی تر. این جادو مطلب هست كه باید ذكر شود [3]:


[1] . مسائل روح و امور مربوط به آن در كتب ما خیلی كم مطرح شده است. من یك وقتی در این زمینه فكر می كردم، به نظرم رسید كه ادلّه بر اصالت و استقلال روح خیلی بیش از آن است كه شیخ و آخوند و حاجی آورده اند. هرچند برخی از دلیلهای آنها دلیلهای خوبی است ولی دلیلهای بسیار زیادتری بر این مطلب هست كه آنها نیاورده اند.
[2] . اشكال: در جمادات هم گاهی چنین حالتی پیدا می شود. مثلاً سیمان در كنار سدها در اثر تماس با آب مقاومتش بیشتر می شود.

جواب: این در اثر تماس با آب چنین می شود نه بر اساس نیاز و اقتضای محیط. در واقع در اینجا خاصیت منفعل با خاصیت فعال اشتباه شده است. مثلاً كفش انسان با پا منطبق می شود. این بدان معنی نیست كه از طرف كفش كاری انجام می گیرد، بلكه این خاصیت انفعالی است و حالتی است كه كفش در برابر پای خاص پیدا می كند و این پاست كه این حالت را به وجود می آورد، و این غیر از آن است كه خودش خودش را چنین كند. در جمادات، تنها مسأله ی انفعال است نه فعل.
[3] . [متأسفانه در اینجا فقط مطلب اول یعنی «ماهیت ملكات روحی» ذكر شده است و ظاهرا مطلب دوم فراموش شده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است