در
کتابخانه
بازدید : 304844تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Collapse 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Expand 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سپس ایشان می گویند: این «بایدها» و «نبایدها» را انسان برای رسیدن به یك سلسله مقصدها اعتبار كرده است و از آنجا كه مقاصد متغیر است قهراً احكام هم متغیر خواهد بود، چون تا وقتی آن مقصد هست این «باید» هم هست، وقتی آن مقصد تغییر كرد قهراً آن «باید» هم تغییر می كند، و لهذا ایشان می گویند: ادراكات اعتباری برخلاف ادراكات حقیقی ادراكات موقت و غیر جاویدند؛ و تقریبا به حرف اینجا می رسد كه اخلاق و دستور نمی تواند جاوید باشد. بله، ایشان می گویند كه اصول اعتبارات [باقی است ] و یك سلسله اصول برای اعتبارات قائل هستند كه لا یتغیر است. اینها در حدود پنج شش اعتبار است. اینها ثابت هستند و بقیه همه متغیر هستند [1]. این اعتبارات ثابت مثل اصل اعتبارات وجوب و یا اصل استخدام و نظایر آنها هم كه ایشان قائل هستند، در بحث «جاودانگی اخلاق» دردی را دوا نمی كند.

از اینجا ما باید وارد بحث «باید» ها بشویم. بدون شك بعضی از بایدها فردی و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 731
جزئی است. مثلاً این شخص به درس معینی نیاز دارد، می گوید: من باید بروم به این درس. شخص دیگر به آن درس احتیاج ندارد، می گوید: من نباید بروم به آن درس. و اساساً دو شخص كه با هم می جنگند هر كدام با «باید» می جنگند. در این مطلب شكی نیست كه بایدهای فردی و جزئی نسبی هستند و نسبت به افراد متغیرند. مثلاً وقتی می گوییم این غذا برای من خوب است، این یك جنبه ی نظری دارد، یعنی من تشخیص دادم این غذا برای من مفید است، و یك جنبه عملی، یعنی باید آن را بخورم. خلاصه این گونه بایدهای جزئی متغیر است. در باب اخلاق، مسأله این است كه آیا یك سلسله بایدهای كلی و مطلق كه همه ی انسانها مانند یكدیگر در آنجا حكم می كنند، داریم یا نه؟ كه هر وجدانی درباره ی آنها حكم یكسان داشته باشد و همه ملهم به آن باشند: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» [2]، «وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ اَلْخَیْراتِ» [3]كه از نظر ایشان (علاّمه طباطبائی) با «اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات» مفهومش فرق دارد. آیا چنین بایدهایی داریم یا نداریم؟ و اگر داریم، بنابر این مبنا كه هر بایدی برای رسیدن به مقصدی است، این بایدهای كلی چگونه توجیه می شوند؟ اتفاقاً از اینجا ما به نتایج عالی می رسیم. همین قدر كافی نیست كه در فرق میان حكمت نظری و حكمت عملی بگوییم: آن یك سلسله «است» هاست و این یك سلسله «باید» ها. مطلق «باید» برای تفسیر حكمت عملی كافی نیست. حكمت عملی بالاخره حكمت است، و حكمت مربوط به امور كلی است، پس حكمت عملی به بایدهای كلی باید تفسیر شود، و الا در هر كاری- هندسه، صنعت و غیره- یك سلسله «باید» هست؛ اینها كه حكمت عملی نمی توانند باشند. بحث در بایدهای كلی است كه همه ی اذهان آن بایدها را دارند، پس ناچار آن «باید» ها باید برای مقصدهایی باشد كه آن مقصدها فردی و جزئی نباشند.

مسأله ی مهم در این باب این است كه اساساً مسائل اخلاقی را از چه راه می شود ثابت كرد؟ و از چه راهی می شود برهان اقامه كرد كه این اخلاق خوب است و آن اخلاق خوب نیست؟ آقای طباطبائی تصریح می كنند كه اینها برهان بردار نیست، برهان در امور اعتباری نمی آید، فقط از راه لغویّت می شود اینها را ثابت كرد، یعنی اگر ذهن چیزی را اعتبار می كند، برای هدف و مقصدی است، و اگر [او را] به آن هدف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 732
نرساند باطل است. غیر از راه لغویّت راه دیگری ندارد. یك امر عینی نیست كه ما بخواهیم تجربه كنیم. نه از طریق قیاسی و منطقی و نه از طریق تجربی [قابل اثبات نیست ] . اما از طریق قیاسی به دلیل اینكه مبادی قیاس باید از بدیهیات اولیه یا محسوسات یا وجدانیات و یا مجربات باشد، در صورتی كه حكمت عملی مربوط است به مفهوم خوب و بد، و مفهوم خوب و بد از بایدها و نبایدها انتزاع می شود و بایدها و نبایدها تابع دوست داشتن ها و دوست نداشتن هاست و دوست داشتن و نداشتن در افراد یكسان نیست، مردم به حسب وضع شخصی و منافع شخصی هر كدام و هر دسته و یا هر طبقه و یا هر ملت و یا پیروان هر عقیده هدفها و خواسته های متفاوت دارند و هر گروهی چیزی را دوست می دارد. پس بایدها و نبایدها و قهراً خوبیها و بدیها كاملا امور نسبی و ذهنی می باشند. پس معانی اخلاقی یك سلسله امور عینی نیست كه قابل تجربه و یا قابل اثبات منطقی باشد. تجربه یا قیاس صرفا در امور عینی جریان می یابد.

اكنون باید مسأله را در دو مرحله بررسی كنیم؛ یكی اینكه ببینیم آیا عملا یك احكام مشترك و كلی و دائم در وجدان افراد وجود دارد یا ندارد؛ یعنی آیا علاوه بر خوبی و بدی های موقت و جزئی و فردی كه به طور قطع وجود دارد، آیا در وجدانها یك سلسله مسائل هست كه دیدگاههای افراد در آنها یكسان باشد؛ یعنی جنبه ی فردی و «برای من» در كار نباشد مثل سلیقه ها و مذاقهای شخصی كه در آنها تنها مسأله ی «برای من» مطرح است؛ آیا چنین احكام كلی كه حتی انسان احیانا علی رغم خوبیها و بدیهای فردی حكم كند، وجود دارد یا ندارد؟ دوم اینكه ببینیم اگر چنین «باید» های كلی داشته باشیم ریشه و مبنای آنها چیست؟
[1] . البته ایشان راجع به این مسأله زیاد بحث نكرده اند ولی اساس تئوریشان بر این است كه ما دو گونه اعتبار داریم و برای اعتبارهای ثابت به عدل و ظلم و امثال آن مثال می زنند و می گویند حسن عدل و قبح ظلم یك امر اعتباری است ولی اعتبار ثابت و لا یتغیر است، اما خیلی از اعتبارات داریم كه اینها اعتبارات متغیرند.
[2] . شمس/8.
[3] . انبیاء/73.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است