در
کتابخانه
بازدید : 304772تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Collapse 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Expand 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
توجیه اول این است كه انسان یك انگیزه هایی دارد كه برای تأمین نیازها و احتیاجات فردی است، مثل اینكه مثلاً گرسنه است، باعث و انگیزه پیدا می كند كه غذا بخورد، و نظایر اینها.

انسان یك نوع انگیزه های دیگر دارد كه انگیزه های نوعی است؛ یعنی واقعا دوست دارد چیزی را كه آن چیز برای خودش نیست، برای غیر است؛ دوست دارد غیر سیر بشود همچنانكه دوست دارد خودش سیر بشود. خدا انسان را این جور آفریده است.

اگر این توجیه را بپذیریم، آن حرف آقای طباطبائی خلل پیدا می كند كه می گفتند: دستگاه احساسی انسان متطابق با دستگاه طبیعی و تكوینی اوست؛ یعنی هرچه كه طبیعت فردی و شخصی او به سوی آن حركت می كند، دستگاه احساساتی و انگیزه ای او هم در خدمت آن است. قهراً ایشان اصل استخدام را یك اصل عمومی می گیرند، و توجیه ذكر شده با حرف ایشان منافات دارد؛ [چون طبق این توجیه ] یك كار، یك نوع كار، اگر به خود فرد برگردد، می شود عادی و مبتذل؛ خود آن كار عینا وقتی به غیر برگردد، می شود متعالی و مقدس. غیریت ملاك تقدس و خودیت ملاك عدم تقدس می شود. هرچه برای خود بود عادی و مبتذل است و هرچه برای غیر بود عالی و مقدس است؛ یا به تعبیر دیگر اگر برای خود بود برای فرد است [و می شود كار غیر اخلاقی ] و اگر برای غیر بود و برای انسان بما هو انسان بود یعنی انگیزه كلی انسانها بود و به همه ی انسانها تعلق گرفت، این می شود اخلاقی. پس معیار اخلاقی بودن و غیر اخلاقی بودن، به یك تعبیر خود بودن و خارج از خود بودن است، و به تعبیر دیگر فردی بودن و كلی بودن است، كلیت است كه ارزش می دهد به كار، با اینكه ماهیت فعل با فعل فردی فرق نكرده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 735
پس درست است كه خوبی به معنای این است كه «من دوست دارم» ولی یك وقت دوست دارم برای خودم، و یك وقت دوست دارم برای دیگران، و قهراً آنچه كه برای دیگران دوست دارم و خیر و نفع دیگران در آن است جنبه ی كلیت و جنبه ی دوام پیدا می كند و قهراً اخلاق، هم كلی می شود و هم دائم، و كار اخلاقی می شود «كاری كه از دوست داشتن خیر و نفع دیگران سرچشمه بگیرد» و این می شود یك اصل كلی دائم، و این تعریف از اخلاق، چیزهایی مانند دروغ مصلحت آمیز را هم توجیه می كند. «راستی» چرا خوب است؟ برای اینكه خیر عموم در راستی است. اگر راستی مفسده آمیز بود بد است، زیرا راستی بماهو راستی خوب نیست، آنچه كه ملاك اصلی خوبی است خدمت به دیگران است. راستی در یك جا كه خیانت به دیگران شد، می شود بد. اگر ما بخواهیم اینچنین بگوییم، اخلاق فقط جنبه ی اجتماعی پیدا می كند. پس [طبق این توجیه ] ما می رسیم به یك اصل كلی اخلاقی جاوید، قائل هستیم كه خودش لا یتغیر است ولی مصداقهایش تغییر می كند، و فرق است میان اینكه خود اصل اخلاقی تغییر كند و ثابت نباشد، و اینكه اصل ثابت باشد ولی مصداقها متغیر باشند؛ و بحث در این است كه آیا اصول اخلاقی ثابت است یا ثابت نیست؟ و طبق این توجیه ما تمام اخلاقها را به یك اصل ثابت دائمی كه همان «خدمت به دیگران» باشد برمی گردانیم.

این، یك نظریه در توجیه «باید» های كلی است كه با خدشه ای كه از جانب نظریه ی آقای طباطبائی بر آن وارد می شود [نمی توان به آسانی آن را پذیرفت ] ، زیرا به این زودی ها نمی شود از اصل آقای طباطبائی گذشت و قائل به ناهماهنگی میان دستگاه ادراكی و دستگاه طبیعت فردی گردید كه طبیعت فردی و شخصی انسان به یك سو حركت كند و طبیعت ادراكی او به سوی دیگر، و بدون اینكه كمال فردی در كار باشد، [طبیعت ادراكی انسان ] تنها در پی كمال نوعی باشد و دستگاه ادراكی كه در خدمت دستگاه طبیعی است و باید هم باشد در خدمت نوع قرار بگیرد بودن اینكه ارتباطی به فرد و منافع او داشته باشد [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 736

[1] . اشكال: به طوری كه گفته شد، خدمت به نوع هم جزء طبیعت انسان است.

جواب: نه، طبیعت فرد نیست.

- فرد احساس می كند كه از احسان به دیگران لذت می برد. جواب: این لذت بردن گزاف نیست؛ تا خود طبیعت فردی به كمال نرسد نمی تواند لذت ببرد. بوعلی یك حرف خوبی دارد، می گوید: اگر انسان لذت را ادراك می كند، نه این است كه طبیعت یك جریانی دارد و احساس یك جریان دیگر، آن همان طبیعت است كه به كمالش می رسد. وقتی طبیعت به كمالش می رسد، اگر معلوم به علم حضوری باشد، باعث احساس لذت می شود؛ یعنی همان نفس عبور طبیعت از قوه به كمال، وقتی معلوم به علم حضوری باشد، عین لذت است؛ یعنی لذت «نیل» است، نفس نیل طبیعت به كمال است در صورتی كه مقرون به ادراك باشد، و ممكن نیست كه انسان لذت ببرد در حالی كه طبیعت به كمالی نرسد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است