در
کتابخانه
بازدید : 304773تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Collapse 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Expand 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
توجیه دوم نظریه ای است كه برخی از معاصرین امروزه پیرو آن هستند، می گویند امكان ندارد انسان چیزی را بخواهد كه به «من» او ارتباط نداشته باشد و پای «خود» در كار نباشد. انسان از هرچه لذت ببرد آخرش به «خود» برمی گردد (به نوعی) ، ولی انسان دارای دو «خود» است، یك خود فردی و یك خود اجتماعی [1]. انسان از نظر زیستی یك فردی است و یك «من» احساس می كند كه من فردی و شخصی است [و از نظر اجتماعی «من» دیگری احساس می كند كه من جمعی است ] و هر فرد دو احساس «من» دارد، گاهی من فردی را احساس می كند و گاهی من جمعی را، و به قول اینها جامعه در فرد به خودآگاهی رسیده است، یعنی جامعه وجود خودش را در وجود فرد احساس می كند.

یك حرفی عرفا دارند شبیه این، و همچنین ویلیام جیمز هم حرفی شبیه به این حرف دارد (با تفاوتهایی) . عرفا تقریبا قائل به یك نوع وحدت میان نفوس هستند و می گویند وقتی انسان می گوید «من» و خود را مجزا خیال می كند، اشتباه می كند؛ و «خود» واقعی را آخرش برمی گردانند به ذات حق، و این من فردی را چیزی جز یك تجلّی از آن من واقعی نمی دانند. در واقع مثل این است كه یك روح كلی وجود دارد كه این روح كلی تجلیاتی در افراد مختلف دارد، همه ی این «من» ها به یك «من» برمی گردد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 737
ویلیام جیمز هم روی یك تجربه های روانشناسی به این مطلب رسیده است؛ او هم می گوید: ضمیرهای افراد در باطن یك نوع ارتباط و اتصال با یكدیگر دارند كه غالبا به آن اتصال آگاه نیستند؛ یك شخصی كه تزكیه نفس بكند می تواند به ضمایر دیگر اطلاع پیدا كند از راه ارتباط درونی ضمایر با یكدیگر، ارتباطی كه ناشی از اتصال همه به منبع الهی می باشد.

جامعه شناسی این حرف را نمی زند، جامعه شناسی می گوید: افراد بعد از تركیب، یك «خود» و یك واقعیت فرهنگی به وجود می آورند كه این واقعا یك واقعیتی است، گاهی انسان این «من» را احساس می كند كه این من، من فردی نیست، بلكه در اینجا كل را احساس می كند. آنوقت انسان دو نوع كار می كند یك نوع را برای من فردی می كند و نوع دیگر را برای من جمعی خودش می كند. در آن نظریه ی اول، تكیه بر دو انگیزه ای بودن انسان بود، یك كار برای «من» می كند و كار دیگر را برای جز «من» . این نظریه ی دوم می گوید: نه، انسان دو «من» دارد و دو احساس دارد: من فردی و احساسی كه برای من فردی كار می كند، و من جمعی و احساسی كه برای من جمعی كار می كند؛ و وقتی پای من جمعی به میان آمد باز همان حرف اول پیش می آید كه ارزش كار اخلاقی این است كه برای من فردی نباشد و برای من جمعی باشد. «من جمعی» امر كلی و دائم هم هست، و نتیجه ی این نظریه دوم این می شود كه «هر كاری كه منبعث از من جمعی انسان باشد اخلاقی است، و هر كاری كه منبعث از من فردی باشد اخلاقی نیست» . البته ممكن است مصداقهای این اصل تغییر كند ولی به هر حال یك اصل كلی دائم می تواند باشد. این هم نظریه ی دوم توجیه «باید» های كلی.


[1] . این مطلب براساس مسأله ای است كه دوركهیم مطرح كرد و آقای طباطبائی هم بدون اطلاع از نظر آنها از قرآن استنباط كرده اند. مسأله این است كه جامعه شخصیت دارد، نه شخصیت اعتباری، بلكه شخصیت واقعی دارد، و تركیب جامعه از افراد تركیب اعتباری نیست، و اینجور نیست كه افراد اصالت دارند و جامعه مؤلف از آنهاست؛ نه، واقعا جامعه به نوعی خاص تركیب می شود و یك مركب منحصر به خود است، منتها مركب است واقعا، و همه ی افراد كه از خود اراده و استقلال دارند، همه اجزاء یك «من» هستند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است