در
کتابخانه
بازدید : 304742تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Collapse 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Expand 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نظریه ی سوم در توجیه «بایدهای كلّی» این است كه: مطلب همین است و انسان امكان ندارد كاری را بكند كه به هیچ نحوی به شخصیت او ارتباط نداشته و صد در صد استخدام شده باشد برای دستگاه دیگری بدون اینكه به كیان او هیچ ارتباط داشته باشد؛ نه، این ممكن نیست. انسان دارای دو «من» است: من سفلی و من علوی، بدین معنی كه هر فرد یك موجود دو درجه ای است، در یك درجه حیوان است مانند همه ی حیوانهای دیگر و در یك درجه ی دیگر دارای یك واقعیت علوی است. و تعجب است چرا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 738
آقای طباطبائی این حرف را نزدند با اینكه حرفی است كه با همه ی اصول و از جمله اصول ایشان در باب اخلاق جور درمی آید. وقتی ما می گوییم «طبیعت انسان» مقصود واقعیت انسان است نه فقط طبیعت مادی. انسان دارای یك واقعیت وجودی است كه دستگاه احساسی او در خدمت این واقعیت وجودی است. واقعیت وجودی انسان در یك قسمت و در یك درجه واقعیت حیوانی اوست و در یك درجه ی دیگر كه بالاتر است و واقعیت انسان بیشتر وابسته به آن است و بخش اصیل تر وجود انسان است، واقعیت ملكوتی انسان است. پس وقتی گفته می شود طبیعت انسان به سوی كمال می شتابد، مقصود [تنها] طبیعت حیوانی [نیست، بلكه ] واقعیت انسان است.

انسان این «من» علوی را كاملاً در خودش احساس می كند و بلكه این «من» را اصیل تر هم احساس می كند. در وقتی كه میان مقتضیات حیوانی و آنچه انسان با عقل و اراده ی خودش برخلاف مقتضیات حیوانی اش تشخیص داده است مبارزه در می گیرد و انسان تصمیم می گیرد مقتضای عقل را بر جنبه های حیوانی غلبه بدهد، دو حالت پیدا می كند، گاهی موفق می شود و گاهی موفق نمی شود. مثلاً در مورد غذا خوردن و كیفیت و مقدار آن، عقل مقتضایی دارد و میل و شهوت مقتضای دیگر؛ انسان وقتی مغلوب شهوت قرار می گیرد حالتش حالت یك انسان شكست خورده است و وقتی كه بر میل و شهوت غالب می شود، در خودش احساس فتح و پیروزی می كند، و حال آنكه در واقع كسی بر او پیروز نشده و یا بر كسی پیروز نشده، یك جنبه ی وجودش بر جنبه ی دیگر غالب شده و به حسب ظاهر مطلب باید در هر دو حالت، هم احساس شكست بكند و هم احساس پیروزی، چون هر دوی آنها در مملكت وجودش واقع شده است. ولی عملاً می بینیم اینجور نیست، در موقع غلبه ی عقل احساس پیروزی می كند و هنگام غلبه ی شهوت احساس شكست. این برای آن است كه «من» واقعی اش همان من عقلانی و ارادی است و جنبه ی حیوانی كه جنبه ی سفلی اوست در واقع یك مقدّمه ای است برای «خود» واقعی او، جنبه ی سفلی یك خودی است كه در عین حال جز خود است. اگر به چنین دوگانگی در وجود انسان قائل بشویم، توجیه اصول اخلاقی چنین می شود:

انسان به حسب «من» ملكوتی خودش كمالاتی دارد، كمالاتی واقعی نه قراردادی، چون انسان تنها بدن نیست، نفس هم هست. كاری كه متناسب با كمال معنوی و روحی انسان باشد، می شود كار علوی و كار ارزشمند، و كاری كه با جنبه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 739
علوی روح ما سر و كاری ندارد می شود یك كار عادی و كار مبتذل.

ما اصل خوبی و بدی را همان طور قبول می كنیم كه امثال آقای طباطبائی و راسل گفته اند، كه معنای «خوب بودن و خوب نبودن» ، «باید و نباید» ، دوست داشتن و دوست نداشتن است، ولی كدام «من» دوست داشته باشد؟ من سفلی یا من علوی؟ آنجا كه من علوی انسان دوست داشته باشد، می شود اخلاق و ارزش، و اینكه انسان برای اخلاق یك علوّی احساس می كند ناشی از همین جاست، و اینكه انسان یك جنبه از وجود خودش و كارهای مربوط به آن جنبه را دارای علوّ و بلندی می بیند، یك اعتبار و قرارداد نیست، بلكه برای این است كه آن جنبه را در وجود اقوی و اكمل احساس می كند و تمام كمالات هم به همان وجود و اشتداد در آن برمی گردد و همه ی نقصها هم به عدم.

طبق این نظر راستی، درستی، احسان، رحمت، خیر رساندن و امثال این امور یك سلسله معانی مسانخ و مناسب با من علوی انسان است. حكما هم گفته اند حكمت عملی مربوط به فعل اختیاری است از نظر اینكه افضل و اكمل چیست، و می خواهند مطلب را در نهایت امر به نفس برگردانند، و تصریح هم می كنند كه نفس انسان دوگونه كمال دارد: كمال نظری و كمال عملی؛ یاد گرفتن ها و به دست آوردن حقایق عالم كمال نظری نفس است، و اخلاق فاضله كمالات عملی نفس است، یعنی نفس را در مقام عمل رشد می دهد و رابطه اش را با بدن متعادل می كند و به آنچه كه كمال واقعی نفس هست كمك می كند.

اگر این مطلب را بگوییم، به یك اصل اسلامی بسیار بزرگی می رسیم كه حكما نگفته اند و آن اینكه: انسان به حكم اینكه دارای یك شرافت و كرامت ذاتی است كه [همان ] جنبه ی ملكوتی و نفخه ی الهی است، ناآگاهانه آن كرامت را احساس می كند، بعد در میان كارها و ملكات، احساس می كند كه این كار یا این ملكه با این شرافت متناسب هست یا نیست؛ وقتی احساس تناسب و هماهنگی می كند، آن را خیر و فضیلت می شمارد، و وقتی آن را به خلاف آن كرامت می یابد، آن را رذیلت می داند، مانند حیوانات كه به حكم غریزه هدایت می شوند به نفع و ضررشان. نفس انسان نیز در ماوراء طبیعت كمالاتی دارد، بعضی كارها و ملكات متناسب با آن كمالات است؛ و بایدها و نبایدها و خوب و بدهای كلی توجیهش این است كه: انسانها در آنچه كمال نفسشان هست متشابه آفریده شده اند و وقتی متشابه آفریده شده اند دوست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 740
داشتن ها هم همه یك رنگ می شود، دیدگاهها هم در آنجا یك رنگ می شود؛ یعنی علی رغم اینكه انسانها از نظر بدنی و از نظر مادی و طبیعی در موضعها و موقعهای مختلف قرار گرفته اند و در شرایط مختلف نیازهای بدنی متغیر است، از جنبه ی آن كمال صعودی و كمال معنوی، همه ی انسانها در وضع مشابهی قرار گرفته اند و قهراً دوست داشتن ها و خوبها و بدها در آنجا یكسان و كلی و دائم می شود و تمام فضائل اخلاقی، چه اجتماعی و چه غیر اجتماعی، مانند صبر و استقامت و نظایر آن با این بیان توجیه می شود. آن دو نظریه ی سابق فقط اخلاق اجتماعی مثل ایثار و كمك به غیر و امثال آن را می تواند توجیه كند اما چیزهایی از قبیل صبر و استقامت را نمی تواند توجیه كند، به خلاف این نظریه ی اخیر كه همه ی اصول اخلاقی را می تواند توجیه كند. با آنكه ما اصل مطلب را قبول كردیم كه تمام خوبیها و بدیها بیان كننده ی رابطه ی شئ است با كمال خودش، در عین حال [اصول اخلاقی ] می تواند مشترك، كلی و دائم باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 741
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است