در
کتابخانه
بازدید : 304718تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Expand 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Collapse 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
فصلی از این كتاب كه مستقیما با بحث امروز ما مربوط می شود فصل بیست و ششم است تحت عنوان «تكامل اجتماعی» ، ولی چند فصل دیگر هست كه مقدمه ی آن فصل به شمار می رود و ما برای اینكه اصول و مبانی اینها به دست بیاید خلاصه ی آن چند فصل را بیان می كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 784
یك فصل، فصل بیست و دوم است تحت عنوان «مفهوم روابط متقابل» ، همان اصل معروف از اصول چهارگانه ی دیالكتیك كه به نامهای مختلف بیان می شود (اصل همبستگی، اصل تاثیر متقابل، و نظایر آن) كه این اصل را در جامعه شناسی هم پیاده می كنند و مقصودشان در جامعه شناسی این است كه سازمانهای اجتماعی در یكدیگر تأثیر متقابل دارند، یعنی این سازمانها از تأثر از یكدیگر بركنار نیستند. تا این مقدار یك اصل كلی و جامعی است كه تقریبا همه قبول دارند و كم و بیش درست هم هست.

اینجا سایر اصول دیالكتیك را هم زیركانه داخل می كند، مثلاً می گوید: هستی ذاتا پویاست، كه همان اصل حركت است، منتها اصل هستی را ذاتا پویا گرفته است. می گوید: اگر هستی ساكن می بود هیچ چیزی در هیچ چیزی نمی توانست اثر بگذارد. این حرف درستی هم هست و ما در باب «شرور» همین حرف را می زنیم: اگر همه چیز در این عالم ساكن می بود، قهراً هیچ چیزی در هیچ چیزی اثر نمی گذاشت و در نتیجه هیچ چیزی هیچ چیزی را از بین نمی برد و هیچ شرّی هم به وجود نمی آمد. منتها آنچه كه به ما مربوط می شود و مسأله ی اساسی است، این است كه بحث ما درباره ی تكامل اجتماعی است و تكامل اجتماعی یك نوع خاصی از تكامل است كه از مختصات انسان است، یعنی جامعه ی [انسانی جامعه ی] متحول و متكاملی است، یعنی یك راه تكامل خاصی است كه در انسان وجود دارد و در غیر انسان نیست. در حیوانات تكامل وجود ندارد، حتی در حیوانات اجتماعی، و این مسأله ی عمده است و راز این را باید به دست آورد كه به چه علت در حیواناتی كه حتی در یك سطح بالایی زندگی اجتماعی دارند تكامل اجتماعی وجود ندارد؟ اگر همه حیوانات به طور انفرادی زندگی می كردند و تنها انسان بود كه از میان همه ی حیوانات روی عواملی زندگی اجتماعی داشت، اشكالی در كار نبود، ولی مطلب اینجور نیست و حیوانات زیادی مانند انسان زندگی اجتماعی دارند اما تكامل در زندگی اجتماعی آنها نیست و به طور یكنواخت است، مثل آنچه كه در زندگی زنبور عسل و موریانه و غیر اینها نقل كرده اند، این انسان است كه زندگی اجتماعی اش یك زندگی پویا و متحرك است، انسان است كه زندگی اجتماعی اش ادوار دارد. حیوانها زندگی اجتماعی شان ادوار ندارد. راز این تكامل چیست؟ چرا انسان از نظر اجتماعی در یك مرحله باقی نمی ماند و روز به روز بر مراتب كمالش افزوده می شود؟ كوششها و تلاشهایی كه اینها می كنند برای این است كه می خواهند راز این تكامل را نشان بدهند و قوانین این تكامل را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 785
بیان كنند و مسلّما از بیان راز این مطلب عاجزند. لهذا این وضع [را] با این عبارت توجیه كردند كه می دانیم هستی ذاتا پویاست. این یك اصل كلی است در طبیعت و این اصل كلی در طبیعت نمی تواند حركت خاصی را توجیه كند. اگر بخواهیم علت یك حركت خاص را كشف كنیم نمی توانیم به اصل كلی حركت طبیعت استناد كنیم، بلكه باید خود علت خاص را كشف كنیم. این یك اشكال بسیار اساسی است كه باید مورد توجه قرار گیرد.

روحیّون در اینجا منطق خیلی روشنی دارند. آنها معتقدند انسان كه به مرحله انسانیت رسیده است این امتیاز را در میان حیوانات دارد كه بر وجودش یك بعد معنوی و الهی افزوده شده است و همان بعد غیر مادی و روحی اوست كه او را در مسیر تكامل انداخته است، این بعد معنوی به انسان یك آرزوی بی پایان داده است كه حدّیقف ندارد.

این مطلب را عرفا به یك تعبیر بیان كرده اند و دیگران به تعبیر دیگری. می گویند انسان طالب كمال علی الاطلاق است، یعنی در عمق شعور خودش كمال مطلق را می خواهد گو اینكه احیاناً خودش نمی داند آنچه كه می خواهد كمال مطلق است، و لهذا بر هیچ مطلوبی متوقف نمی شود؛ ابتدا به حسب امكانات محدودی كه دارد یك كمال محدودی را طلب می كند و خیال می كند اگر به این مطلوب رسید دیگر دنیا به كام اوست و غم هیچ چیزی را ندارد، ولی یك چند روزی كه با آن مطلوب خودش بود، بعد آرزوی رسیدن به چیزهای دیگر در او پیدا می شود؛ یعنی انسان یك عطش روحی و معنوی دارد كه سیراب ناشدنی است و «خواستن» همیشه در وجود او هست، و همچنین میل و رغبت به دانستن(منهومان لا یشبعان: طالب علم و طالب دنیا) [1]، اینها برای انسان حدیقف ندارد. این امتیاز خاصی است كه انسان دارد، و همین خواستن نامحدود محرك این ماشین است و او را از مرحله ای به مرحله ای می برد و در نهایت امر انسان جز با رسیدن به خدای خودش و پیوسته شدن این دو سر حلقه به یكدیگر آرام نمی گیرد(أَلا بِذِكْرِ اَللّهِ تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ) [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 786

[1] . نهج البلاغه، حكمت 457.
[2] . رعد/28.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است