در
کتابخانه
بازدید : 304758تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Expand 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Collapse 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینجا خوب است به مسأله ی فطرت هم اشاره ای بشود چون این مسأله از حیاتی ترین مسائل معارف ماست و خیلی ضرورت دارد كه حل شود ولی متأسفانه در كتابهای ما، اعم از تفسیر و حدیث و شرح حدیث و فلسفه، بحثهای مستوفایی راجع به فطرت نشده است.

ممكن است فطرت را معنی كنند به امر سرشتی. ولی این تعبیر، نارساست. امر فطری، سرشتی هست ولی هر سرشتی ای فطری نیست. امر سرشتی در مقابل امر اكتسابی برای خود فرد است. یك وقت انسان یك حالتی را اكتساب كرده و یك وقت نه، این حالت در سرشت اوست، موروثی است. ولی امور سرشتی دو گونه ممكن است باشد؛ یكی سرشتیهایی كه سابقه ی اكتسابی دارد؛ در ابتدا اكتسابی بوده، بعد سرشتی شده است. مسأله ی تبدیل شدن امر اكتسابی به امر وراثتی، در نسلهای خیلی متعدد است. این مسأله البته در زیست شناسی مطرح است و در اینكه كلیت ندارد شكی نیست. داروین و دیگران می گفتند امر اكتسابی تبدیل به امر وراثتی می شود، ولی دیگران این حرف را رد كردند، و حال ما در مقام این بحث نیستیم، اجمالا در بعضی موارد شاید درست باشد كه امر سرشتی سابقه ی اكتسابی داشته باشد و بعد تبدیل به امر سرشتی بشود، مثلاً فلان حیوان كه اكنون وضع خاصی دارد (گردن دراز زرافه و پرده ی میان انگشتان مرغابی) در اثر این است كه در نسلهای قبل عملی انجام می دادند كه سبب به وجود آمدن این وضع شد و بعداً مانند یك خصوصیت ذاتی به نسلهای بعد منتقل گشت. البته این در مورد تغییرات بدنی است، درباره ی صفات اخلاقی و رفتارها نیز همین حرف كم و بیش صادق است. ما فطرت را به «امر سرشتی» نمی توانیم معنی كنیم، چون این حرف را می توانند (لااقل به صورت فرضیه) بگویند كه این اموری كه اكنون به صورت امر سرشتی درآمده است، در نسلهای قبل چنین نبوده و یك امر اكتسابی بوده است.

فطرت از ماده ی فطر است و در آن معنای «ابتدا» خوابیده است. گویا «فطرت» هم از تعبیرات خاص قرآن است و شاید عین این اشتقاق (صیغه) قبلا نبوده است. ابن عباس می گوید من معنای فطرت را نمی دانستم تا اینكه دو عرب كه سر چاهی با هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 787
نزاع داشتند نزد من به تحاكم آمدند، یكی از آنها كه مدعی مالكیت چاه بود گفت: «أنا فطرتها» یعنی ابتدا از من بود و من كندن آن را آغاز كردم.

فطرت یك امر ابتدائی است و مفهوم ابتدائی بودن و بی سابقه بودن در آن نهفته است. خداوند چیزی در انسان قرار داده كه ابتدا به او داده است. انسان یك نوع استعداد و قابلیت پیدا كرده كه چیزی به او افاضه شود و دارای چیز جدیدی شود (فطرت) . خلاصه ی مطلب اینكه انسان در خلقت خودش به مرحله ای رسیده و دارای بعدی از ابعاد وجودی شده است كه به حكم این بعد از ابعاد وجودی خود و به حكم عقل و اراده و تشخیص خود، یك راه برای تكامل دارد كه این راه معلول رسیدن انسان به مرحله ی تعقل و بلوغ فكری و تمایل به یك جنبه هایی است كه از آن جمله تمایل به ابداع و ابتكار می باشد. اینهاست كه انسان را در سیر تكامل اجتماعی انداخته است. ولی حیوان همان تكاملی را طی می كند كه طبیعت جبرا او را در مسیر آن تكامل واداشته است و خودش هم هیچ گونه آگاهی به تكامل خود ندارد.

در نظریات جدید هم در باب تكامل آمده است كه تقریبا همه این تكاملهایی كه به وجود آمده یك چنین حالتی [داشته است ] ؛ در یك مرحله ای كه انواع حیوانات به آن رسیده اند، یكباره به صورت ناگهانی بدون اینكه با وراثت هم قابل توجیه باشد، یك دگرگونی پیدا شده و (به قول اینها) تغییر ماهیت رخ داده است. از نظر ما راز تكامل را در فطرت انسان باید جستجو كرد و اینكه انسان به حسب فطرت خودش كمالجوست و در كمالجویی خودش حدّ یقف ندارد. این، علت اصلی تكامل است. چیزهای دیگری هم در كار هست. یكی همان استعداد نقل و انتقال تمدن و فرهنگ (عَلَّمَهُ اَلْبَیانَ) [1]است، اینكه انسانها می توانند آموخته ها و مكتسبات خودشان را به دیگران تفهیم كنند و بیاموزند؛ و از اینجا یك نوع همكاری بین افراد انسان به وجود می آید؛ كسی چیزی را كشف می كند، آن را به دیگران می آموزد؛ دیگران نیز همچنین؛ در نتیجه ی این نقل و انتقال، معلومات هر شخص مساوی می شود با معلومات همه ی آنهایی كه از آنها آموخته است.

و از این مهمتر، قدرت قلم به دست گرفتن انسان است و اینكه آنچه كه یك نسل می داند برای نسل بعد هم باقی می گذارد یا از راه بیان و رابطه ی استاد و شاگردی و یا از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 788
راه نوشتن و خط.

انسان دارای چنین استعدادی هست و چنین طبیعت كمالجویی دارد و دارای عقل و اراده و فكر و ابتكار هست، در نتیجه، نوع انسان دائما رو به كمال می رود. ولی این خصوصیات- لااقل همه ی آنها- در حیوان وجود ندارد. از میان این خصوصیات، تنها تفاهم است كه كشف شده است كه در بعضی حیوانات مانند مورچه وجود دارد(یا أَیُّهَا اَلنَّمْلُ اُدْخُلُوا مَساكِنَكُمْ) [2]، ولی صرف نقل و انتقال مفاهیم كافی نیست، اگر قدرت ثبت كردن و از آن بالاتر میل به پیشروی و فطرت كمالجو نباشد تكامل حاصل نمی شود. اما اینها نمی خواهند از فطرت كمالجو و میل غیر متناهی انسان به پیشرفت نامی ببرند و در عین حال تكامل را توجیه كنند، لذا از توجیه تكامل عاجزند؛ چون با اصول مادی، تكامل قابل توجیه نیست.


[1] . رحمن/4.
[2] . نمل/18.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است