در
کتابخانه
بازدید : 304826تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Expand 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Collapse 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در اینجا یك اشكالی راجع به هدف مشترك بودن عدالت اجتماعی وجود دارد كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 821
این اشكال به اینها وارد است ولی به ما وارد نیست، چون اینها می گویند عدالت یك مفهوم نسبی است، یعنی یك چیزی كه برای مردمی عدالت است برای مردم دیگر عدالت نیست، و عدالت یك حقیقت مطلق نیست كه بگوییم در كجا وجود دارد و در كجا وجود ندارد و در جای دیگر بیشتر وجود دارد یا كمتر. این حرف را اینها زیاد در حرفهایشان تكرار می كنند. اگر این حرف را كسی قبول بكند نمی تواند عدالت را هدف مشترك قرار دهد و تلاش مؤلف كتاب برای جواب از این اشكال بیهوده است، و اینك اصل اشكال و جواب را از متن كتاب می خوانیم. مستشكل می گوید:

«اگر سعادت یا عدالت هدف مشترك جامعه های گوناگون باشد تعیین درجه ی تقرب جامعه ها به این هدفها میسر نخواهد بود، زیرا سعادت یا عدالت مفاهیمی بسیار انتزاعی و مبهم هستند و از این رو در هر جامعه یا حتی در هر نظام اجتماعی در معنایی ویژه به كار می روند. بنابراین هدفهای مشترك جامعه ها معانی مشترك ندارند و نمی توان جامعه ها را با آنها سنجید و به تكامل یا انحطاط تاریخی پی برد. »
اگر این اشكال را قبول كنیم حاصلش این است كه عدالت مشترك لفظی می شود و حال آنكه در تكامل باید یك مشترك معنوی در كار باشد. اینها [1]كه همه ی مفاهیم را نسبی می دانند باید این اشكال را قبول كنند ولی [مؤلف ] می خواهد با قبول نسبی بودن عدالت آن را هدف مشترك قرار دهد و معیار برای تكامل درست كند؛ می گوید:

«مسلّما باید عنایت نمود كه هدفهای كلی انسانی مانند تسلط انسان بر طبیعت و فزونی آسایش انسانی و گسترش امكانات انسان، در همه ی جامعه ها و نظامهای اجتماعی به طرق یكسانی تحقق نمی پذیرد (نسبی بودن را به این شكل بیان می كند، نمی گوید به معانی متعددی است، می گوید: به یك جور تحقق نمی پذیرد) و از این جهت در هر موردی باید اوضاع زمانی و مكانی را به حساب آورد. آنچه در یك جامعه به صورت معینی ظاهر شده است، لزوما در جامعه های دیگر با همان صورت ظاهر نمی شود؛ و آنچه در یك نظام اجتماعی عاملی تكاملی است چه بسا كه در نظام اجتماعی دیگر عاملی انحطاطی است، چنانكه به كار واداشتن كودكان در یك جامعه ی صنعتی و یك قبیله ی پس مانده معنی و ارزش یگانه ای ندارد. در جامعه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 822
پیشرفته ی صنعتی كار كودكان نه لازم است و نه مجاز، در صورتی كه قبیله به كار همه ی اعضای خود و از آن جمله كودكان نیازمند است و به حكم ضرورت كار كودكان را تجویز می كند. پس برای تعیین تكامل هر جامعه باید به مقتضیات خاص آن توجه داشت و هر یك از مراحل آن را نسبت به سایر مرحله های خود سنجید و مورد داوری قرار داد. »
این كه جواب نسبی بودن نیست. اولا در باب عدالت، یك وقت ما می گوییم عدالت عبارت است از موافقت با قانون موجود، كما اینكه «داد» در فارسی- كه می گویند ریشه اش «دات» است- به معنای قانون است، پس كار عادلانه یعنی كار موافق با قانون موجود و چون قوانین متغیر است لذا عدالت هم تغییر می كند. مثلاً تا چند روز قبل كه قانون مالك و رعیت بود و رعیت به حكم آن قانون حق برداشت نسبت معینی از محصول را داشت، بردن همان مقدار عدالت بود و بیش از آن خلاف عدالت، بعد كه قانون تغییر كرد و برای رعیت حق برداشت بیشتری در نظر گرفته شد (مثلاً) ، اگر مالك بخواهد همان مقدار سابق را به او بدهد ظلم است و خلاف عدالت، با اینكه طبق قانون قبلی موافق با عدالت بود.

اگر ما عدالت را به معنای موافقت با قانون موجود در نظر بگیریم، عدالت متغیر خواهد بود چون قوانین تغییر می كنند. ولی اگر ما عدالت را به مفهوم مستفاد از «عدل» عربی اطلاق كنیم [نه مستفاد از «داد» فارسی ] یعنی قانون فرع بر عدالت باشد و عدالت فرع بر حق، و حق یك امر طبیعی و واقعی و عینی باشد مجزا از قرارداد انسانها، مسأله شكل دیگری پیدا می كند و به این صورت درمی آید: عدالت عبارت است از «اعطاء كلّ ذی حقّ حقّه» یعنی افراد در متن خلقت و طبیعت، در مرحله ی مقدم بر قانون یك استحقاقهایی دارند كه این استحقاقها منشأ انتزاعش خود هستی و طبیعت و وجود خود اینهاست، عدالت این است كه هر كسی به آن حق واقعی خودش برسد.

پس حق معیار عدالت است و عدالت معیار قانون است؛ یعنی قانون می تواند عادلانه باشد و می تواند ظالمانه باشد، نه اینكه عدالت متفرع بر قانون باشد. طبق این تعریف از عدالت، مصداقهای عدالت ممكن است تغییر كند نه خود عدالت. مثلاً شخصی امروز مقدار معینی استحقاق داشته باشد، فردا بیشتر یا كمتر، و این معنایش این نیست كه خود عدالت تغییر كرده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 823
البته اینها به یك چنین عدالتی اعتقاد ندارند و عدالت و حق و امثال آن از نظر ماركس یك سلسله مفاهیم انتزاعی و نسبی و روبنایی هستند و اصلا ارزش ندارند. ما می توانیم این حرف را بزنیم كه عدالت اجتماعی خود یك واقعیتی است مستقل از قوانین و تكامل ابزار تولید، كه افراد جامعه در متن جامعه هر كدام حقوقی دارند (كه راجع به اینكه منشأ حقوق، علیت فاعلی و علیت غائی است، ما بحثی داریم كه فعلا اینجا نمی شود مطرح كرد) . ما می توانیم بگوییم عدالت یك امری است واقعی و طبیعی كه بر مبنای حقوق طبیعی قرار گرفته است و حقوق طبیعی [بر مبنای ] یك واقعیتهای عینی است و جامعه هرچه كه به حقوق طبیعی افراد نزدیكتر باشد به عدالت واقعی نزدیكتر است. اما اینها كه عدالت را واقعاً یك مفهوم نسبی می دانند، در اینجا باید اشكال عدم صلاحیت عدالت برای هدف مشترك بودن را قبول كنند و جوابهایشان از این اشكال، نامربوط است.


[1] . یعنی ماركسیستها و نیز مؤلف كتاب زمینه ی جامعه شناسی.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است