در
کتابخانه
بازدید : 304816تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Expand 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Collapse 5 تكامل 5 تكامل
Expand 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حالا برویم سراغ آسایش و خوشی. اولا خود آسایش و خوشی كه سعادت باشد، به عدالت بستگی دارد (كه همان مسأله ی معروف سعادت و عدالت است كه در فلسفه ی افلاطون و ارسطو مطرح بوده است) . آسایش و خوشی را اگر به میزان فرد بخواهیم در نظر بگیریم یك حساب دارد و به میزان اجتماع بخواهیم در نظر بگیریم معنای دیگری دارد. حتی افلاطون كه خواسته است عدالت اخلاقی را تعریف كند، از عدالت اجتماعی شروع كرده است، یعنی در واقع عدالت اجتماعی را مقیاس عدالت فردی قرار داده است. در مسأله ی آسایش فردی می شود حساب كرد كه یك فرد در گذشته آسایشش چه مقدار بود و الآن چه مقدار است. اما اگر آسایش جامعه را بخواهیم حساب كنیم، مقیاسش آسایش فرد فرد نیست. یك وقت آسایش جامعه اقتضا می كند عدم آسایش یك طبقه از اجتماع را. مثلاً آسایش جامعه اقتضا می كند كه گروهی سرباز باشند و بروند به میدان جنگ و رنج ببرند و كشته شوند. پس آسایش اجتماعی هم به مقیاس عدالت باید سنجیده شود. آسایش فرد كه محل بحث نیست، بلكه منظور اینها از آسایش، آسایش اجتماعی است.

بحثی هست راجع به كمال و سعادت و آسایش. در این كتاب آسایش را مقیاس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 824
كمال گرفته است، [در صورتی كه اینطور نیست ] .

سعادت چیست؟ ارسطو سعادت را یك جور تعریف كرده است و معیار اخلاق را سعادت قرار داده و سعادت از نظر او یعنی میانه روی. افلاطون معیار اخلاق را كمال دانسته است. در كتب فلاسفه اسلامی ایندو را به یك اصل برگردانده اند و این یك نكته ی اساسی هم هست كه سعادت از كمال جدا ناشدنی است. در فلسفه ی جدید هم ایندو از هم تفكیك می شود مخصوصا در فلسفه كانت كه می گوید: انسان باید كمالجو باشد نه سعادتجو. گویی سعادتجویی را اخلاق نمی دانند و آن را چیزی شبیه تن پروری به شمار می آورند. شخصی كه ایثار می كند لذت و آسایشی كسب نمی كند لذا سعادتی به دست نمی آورد ولی كمال تحصیل می كند. اگر آسایش را به معنایی كه اینها می گویند مقیاس قرار دهیم جامعه ی ایثارگر را نباید متكامل بدانیم [چون آسایشی كسب نمی كند] و افراد ایثارگر را نباید افراد كمال یافته تلقی كنیم [1].

اگر ما سعادت را به آسایش كه یك مفهوم سلبی هم هست یعنی نداشتن رنج (حالا بگویید بعلاوه ی بردن لذت) تفسیر كنیم باید بسیاری از كمالهای واقعی را كمال ندانیم.

اما اگر سعادت را اساساً جور دیگری تعریف كنیم، همین جور كه قدمای ما مثل بوعلی و دیگران تعریف كرده اند [آنوقت مسأله به شكل دیگری درمی آید] و آن [تعریف ] این است كه سعادت عبارت است از به فعلیت رسیدن استعدادها. استعدادهایی كه انسان دارد اگر هماهنگ با یكدیگر به كمال برسند سعادت انسان تأمین شده است. لذت هم از این جهت پیدا می شود كه هر قوه ای وقتی به فعلیت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 825
می رسد اگر قوه ی مستشعربه باشد همین شعور به آن عین لذت است. شیخ در اشارات تعریفی می كند از لذت: «اللذة ادراك و نیل للملائم بما هو ملائم» [2]. بنابراین سعادت مرادف با لذت نیست، چون یك قوه كه از كار خودش لذت می برد ممكن است مانع رسیدن قوای دیگر به كمالشان باشد، پس سعادت نیست. پس لذت مقارن با سعادت هست ولی مرادف آن نیست. سعادت به فعلیت رسیدن همه ی استعدادهایی است كه در متن خلقت انسان قرار دارد (و از جمله همان استعداد ایثار كردن) ، همه استعدادهای مادی و معنوی انسان ولی با حفظ تعادل، چون ممكن است یكی از استعدادها طوری به فعلیت برسد كه مانع رسیدن استعدادهای دیگر به كمال بشود.

پس صرف آسایش دلیل نمی شود، زیرا گاهی آسایش یك فرد یا جامعه به دلیل عدم توجه به استعدادهایی است كه دارد و خودش به آنها توجه ندارد. مثلاً یك مردم جاهل كه در جهل مركب بسر می برند خیلی هم احساس آسایش می كنند در صورتی كه در نهایت نقص هستند و نمی دانند چه استعدادهایی در نهاد آنها هست كه اگر به فعلیت برسد چیزی كه امروز آن را برای خودش لذت حساب می كند بی ارزش و هیچ است. چون نمی داند، خودش را در كمال آسایش و سعادت می داند.

بنابراین در مسأله ی كمال اجتماعی هم باید همان را بگوییم كه حكمای ما درباره ی «كمال» می گویند، و باید راهنمای خود را در تكامل جامعه ها متن خلقت قرار دهیم، همان طور كه در عدالت هم راهنمای ما متن خلقت است. واقعاً هم همین جور باید باشد و در همه ی امور باید از خلقت الهام گرفت. هرچه استعدادهایی كه در متن خلقت در نهاد انسانها و در نهاد جامعه ی انسانی قرار داده شده است بیشتر به فعلیت برسند جامعه بیشتر به كمال رسیده است. در خلقت اشتباه و اختلاف نیست. استعدادهایی كه در انسان هست همه از روی حساب است. انسان هنوز موجود ناشناخته است و معلوم نیست واقعاً چه استعدادهایی در اوست و چه كمالهایی در متن خلقت برای او قرار داده شده است. خود این آقایان می بینید كه گیج اند و نمی دانند این تكامل اجتماعی كه می گویند، به سوی چه مقصدی و كدام هدف می رود. همه شان می گویند هدف نامشخص است، در هر منزلی كه هستیم همین قدر می دانیم كه تا منزل بعدی كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 826
برای این منزل كمال است [روانیم ] ، بعد از آن هم نمی دانیم كمالش در كجاست.

اینجاست كه نیاز به نبوت، یعنی نیاز به یك هدایتی كه انسان را در مسیر تكامل خودش رهبری كند، به شدت احساس می شود. واقعاً انسان راه تكامل خودش را نمی داند، خودش را و جامعه ی خودش را هنوز نشناخته است.

این همان چیزی است كه شیخ و دیگران می گویند كه ما وقتی به خلقت نگاه می كنیم می بینیم همه چیز براساس نیاز آفریده شده است و مثال به «انبات شعر بر اشفار عینین» [3]و «تقعیر اخمص قدمین» [4]می زنند و می گویند در طبیعت نیاز به مژه ی پلكها و فرورفتگی كف پاها مهمل گذاشته نشده و كوچكترین نیازها در نظر گرفته شده است. بعد [شیخ ] می گوید: جامعه ی بشر به انسانی كه آن انسان راهنمای كمال او باشد بیشتر نیازمند است و چطور ممكن است این نیاز مهمل گذاشته شده باشد و چنین خلأی وجود داشته باشد.

بحثی هم كه آقای طباطبائی در كتاب وحی یا شعور مرموز كرده اند اساس و ریشه اش همین است و در آن، استناد به اصل هدایت شده است؛ یعنی در عالم، امكان ندارد موجودی استعداد یك كمالی را داشته باشد و به نحوی به سوی آن كمال هدایت نشده باشد. هر موجود در هر مرحله ای نوع هدایتش فرق می كند. خود قوه ی جاذبه از نوع هدایت است: «وَ أَوْحی فِی كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها» [5]در هر آسمانی كارش را به او وحی كردیم و هر موجود كارش را می داند؛ «وَ أَوْحی رَبُّكَ إِلَی اَلنَّحْلِ» [6]. در باب گیاهها هم همین جور. در مورد انسان كه الی ماشاءاللّه. انسان از نظر اینكه یك موجود اجتماعی است و جامعه ی انسان حكم یك واحد را دارد، این واحد احتیاج به یك چشم، به یك هدایت، به یك راهنما دارد. نبوت همین هدایت است؛ یعنی هدایت به سوی كمال واقعی را نمی توان با مقیاس آسایش به دست داد. بشر امروز هنوز میان دنیا و آخرتش مردد است، نمی داند آیا كارش با همین دنیا پایان می پذیرد یا نمی پذیرد، هنوز نمی داند اجتماعی بودن در او اصل است یا انفرادی بودن، هنوز استعدادهای فردی او شناخته نشده است. هنوز معلوم نیست انسان دارای چند غریزه ی اصلی است. فروید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 827
برای انسان یك غریزه اصلی قائل است [و آن غریزه جنسی است ] . ماركسیستها تكیه شان بیشتر روی شكم است. عده دیگری بعد از فروید آمدند و غریزه ی اصلی را غریزه ی برتری طلبی و قدرت طلبی دانستند. یك عده برای چندین غریزه ی معنوی اصالت قائل شدند. راسل كه یك شخص مادی است می گوید: حق این است كه اینها هیچكدام درست نیست، نه حرف فروید، نه حرف ماركس و نه. . . را نمی توان قبول كرد، همه ی این غریزه ها در انسان هست. پس برای علم هنوز «انسان» مجهول است [7].

پس با احساس آسایش و اینكه بشر امروز بیشتر احساس آسایش می كند نمی شود گفت كه به همین دلیل انسان به كمال بیشتر رسیده است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 829

[1] . اشكال: آنها آن بعدی از وجودشان قوی شده كه آسایش برای آنها مفهوم دیگری پیدا كرده است.

جواب: اگر آسایشش مفهوم دیگری پیدا كرده پس هیچ كمال نیست؛ یكی از خوردن لذت می برد و دیگری از كشته شدن، پس این چه كمالی شد؟ این نظیر آن حرفی است كه بعضی ندانسته به ائمه (ع) نسبت می دهند، می گویند: امام حسین (ع) اصلا بچه اش را دوست نداشت. اگر دوست نداشت پس فدا كردنش در كربلا چه ارزشی داشت؟ پس كسی كه ایثار می كند معنایش این نیست كه آسایشش را فدا نكرده است. مسأله ی اینكه آیا از خود ایثار لذت می برد یا نمی برد، مسأله ای است كه یك وقت صحبتش را كردیم، گفتیم: دو جور است؛ یك وقت خود لذت هدف است؛ یك وقت نه، انسان عاشق یك هدف است بدون اینكه لذت بردن هدفش باشد ولی لذت می برد. نظیر مسأله ی مادر و فرزند است. بدون شك مادر از خدمتی كه به فرزند می كند لذت می برد ولی او به بچه به چشم یك وسیله نگاه نمی كند؛ او حتی برای بچه رنج هم می برد ولی در عین حال از رسیدگی به او لذت می برد. پس دو مسأله است و اینها نباید با هم اشتباه شود.
[2] . اشارات، ج 3، نمط هشتم.
[3] . [به معنی رویانیدن مو بر پلكهای چشم. ]
[4] . [به معنی فرورفته قرار دادن قسمت وسط كف پاها. ]
[5] . فصّلت/12.
[6] . نحل/68.
[7] . سؤال: اگر فرضاً یك روزی این مسائل برای علم كشف شد دیگر انسان احتیاج به هدایت و راهنمایی ندارد؟ جواب: این یك جنبه ی احتیاج به انبیاست، بشر بیشتر از جنبه ی اخروی به انبیا احتیاج دارد و نیاز او به انبیا همیشه وجود خواهد داشت.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است