هم در فلسفه و هم در منطق ما بحثی به عنوان «تقابل» مطرح می شود. در فلسفه
در باب «وحدت و كثرت» از باب اینكه وحدت و كثرت را از عوارض «موجود بما هو
موجود» می دانند (و لذا مسأله وحدت و كثرت از مسائل فلسفه ی اولی به شمار می رود)
این بحث را مطرح می كنند. در آنجا می گویند: از عوارض وحدت هوهویّت است كه
نوعی اتحاد است. بعد می گویند: هر هوهویّتی، هم مشروط به كثرت است، هم
مشروط به وحدت، و در مثل «الانسان انسان» كه طرفین نسبت یكی هستند، این بحث
مطرح می شود كه آیا در اینجا هوهویت و قضیه است، یا اینكه صورت قضیه است و به
معنای عدم صحت سلب شئ از نفس است؟ به هر حال هوهویت از عوارض وحدت
است و برعكس، غیریت از عوارض كثرت است؛ لازمه ی كثرت، مغایرت
احد المتكثرین با دیگری است.
در میان غیریتها یك نوع غیریت است كه «تقابل» نامیده می شود؛ یعنی متغایرین
بر دو نوعند، گاهی امكان اجتماع در وجود دارند و گاهی ندارند. نوع دوم متقابلین
هستند. بعد بحث متقابلین و تعریف آن مطرح می شود كه آیا متقابلین را باید تعریف
بكنیم یا تقابل را، و خود تقابل چه مفهومی است، و آیا مصداق خودش است؟ و امثال
این بحثها كه در آنجا مطرح است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 843