در
کتابخانه
بازدید : 304722تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نقدی بر ماركسیسم
Expand مقدمه مقدمه
Expand قسمت اول:  فلسفه ی ماركسی قسمت اول: فلسفه ی ماركسی
Collapse <span class="HFormat">قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم</span>قسمت دوم: نقد و بررسی مسائل گوناگون ماركسیسم
Expand 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن» 1 فلسفه ی «بودن» و فلسفه ی «شدن»
Expand 2 جاودانگی حقیقت 2 جاودانگی حقیقت
Expand 3 جاودانگی اصول اخلاقی 3 جاودانگی اصول اخلاقی
4 آیا فلسفه ی «بودن» خردگراست و فلسفه ی «شدن» طبیعت گرا؟
Expand 5 تكامل 5 تكامل
Collapse 6 اصول دیالكتیك 6 اصول دیالكتیك
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در تعریف متضادین گفته اند: «امران وجودیان مشتركان فی جنس قریب، بینهما غایة الخلاف، یتعاقبان علی موضوع واحد، ای لا یمكن اجتماعهما فی محل واحد فی زمان واحد» . اینكه گفته اند «امران وجودیان مشتركان فی جنس قریب» در واقع خواسته اند ریشه ی تضاد را به دست بدهند. مسأله محل واحد، هم در تضاد و هم در سایر انواع تقابل معتبر است، چون بدون این قید تقابل معنی ندارد، زیرا تقابل [میان ] دو چیزی است كه در محل واحد یكدیگر را طرد می كنند [1].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 846
پس اینكه موضوع باید واحد باشد لازمه ی تقابل است، چون تقابل تطارد است، دو شئ كه یكدیگر را تطارد می كنند در خلأ تطارد نمی كنند، در محل و موضوع واحد كه شئ ثالثی نسبت به آندو است تطارد می كنند. این است كه هم در باب تضاد و هم در باب تناقض نیاز به موضوع واحد داریم. پس راجع به كلمه ی «فی محلّ واحد» كه در تعریف آمده بحثی نیست.

بعد می گویند: «مشتركان فی جنس قریب» یعنی دو امری كه متخالف در نوع هستند و متوافق در جنس قریب. قهراً اختلاف بین ایندو در فصل است. وقتی كه چنین باشد، ریشه ی تقابل ایندو به دست می آید زیرا شئ واحد نمی تواند در آن واحد دارای دو فصل مختلف باشد، چون لازم می آید كه دو ذات مختلف داشته باشد، مثلاً جسم نمی تواند در آن واحد دو رنگی داشته باشد كه در جنس قریب با هم شریكند و در فصل قریب مختلف، چون رنگ نمی تواند در آن واحد هم این فصل را داشته باشد و هم آن فصل را و در نتیجه دارای دو ذات باشد. پس این فصلها هستند كه یكدیگر را طرد می كنند، و از همینجاست كه شیخ و دیگران گفته اند تضاد اختصاص به باب اعراض ندارد كه محل مستغنی فرض بكنیم، بلكه در جواهر هم می آید و همین قدر كه محل به معنای عام داشته باشیم كافی است؛ یك ماده هم در آن واحد نمی تواند دو صورت هم عرض را بگیرد، مثلاً یك نطفه نمی تواند صورت دو حیوان مختلف را بگیرد، مگر صورت طولی باشد كه یكی از دو صورت، صورت دیگر را دارد مع زیادة. بنابراین عناصر با هم متضادند به همین معنی كه اینجا می گوییم. مثلاً ماده ی واحده محال است در آن واحد، هم آب باشد و هم آتش، چون این دو صورت به منزله ی فصل هستند و شئ نمی تواند در آن واحد دارای دو فصل باشد.

تا اینجا ما نوعی از تضاد را شناختیم كه از اقسام تقابل است، یعنی دو امر وجودی كه امكان اجتماع در محل واحد ندارند، و به تعبیر فارسی، متضادین دو امر ناسازگاری هستند كه ناسازگاریشان در اصل وجود داشتن در یك محل و در یك زمان است، یعنی محال است هم این وجود داشته باشد و هم آن، یعنی وجود هر یك ملازم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 847
است با عدم دیگری. تضاد و ناسازگاری در اینجا به این معنی است.

حالا آیا تضاد به این معنی، قانونی است در طبیعت- مثل سایر قوانین طبیعی- كه باید آن را شناخت؟ آیا مثل قانون جاذبه و انبساط اشیاء در حرارت و قانون حركت و نظایر اینهاست كه مصادیقشان در طبیعت وجود دارد؟ آیا چیزی به نام تضاد در خارج وجود دارد مانند سایر قوانین طبیعی؟ نه؛ تضاد كه در خارج وجود ندارد، و اصل كلام در این است كه اگر یكی از ضدین وجود داشته باشد ضد دیگر وجود نخواهد داشت. پس به آن صورت كه قوانین طبیعی و قوانین مربوط به معقولات اولیه در طبیعت وجود دارند، تضاد وجود ندارد، و اصل بحث هم همین است كه چنین چیزی وجود ندارد، همان طور كه تناقض هم در خارج وجود ندارد.

قانون تضاد و قانون تناقض، قانون شناخت هستند نه قانونی كه مصداقش در طبیعت وجود داشته باشد. البته متضادین و احدالنقیضین در خارج وجود دارند ولی خود تضاد و تناقض كه به معنای امتناع اجتماع ضدین و نقیضین است نمی تواند در خارج وجود داشته باشد.


[1] . در این زمینه آقای طباطبائی یك حاشیه ی مفصلی در باب تقابل از اسفار دارند در مورد اینكه چرا ضرورت دارد كه ما موضوع واحد اعتبار بكنیم؟ و قهراً این بحث هم پیش می آید كه آیا تناقض در مفردات معنی ندارد، صرفا در قضایا می آید و در مفردات تنها تسمیه در لفظ است؟ ایشان می گویند كه تناقض در مفردات معنی ندارد و اگر گفته می شود كه مثلاً انسان و لا انسان متناقضین هستند به اعتبار این است كه شئ واحد محال است متصف به انسان و لا انسان بشود. پس تا مرحله ی تصدیق پیش نیاید هیچكدام از تقابلها معنی ندارد. ایشان یك حاشیه ی مختصری هم در آنجا دارند كه به حسب ظاهر درست نیست و محتملا ناشی از غلط نسخه ی اسفار ایشان است. مرحوم آخوند كه تقابل را از اقسام تغایر می داند، یك قیدی می كند و می گوید: شرطش این است كه متقابلین دو نوعی باشند كه نه در جنس اعلی با یكدیگر شریكند. آقای طباطبائی به این حرف نقضی می كنند كه با تعبیر «لا فی الجنس الاعلی» كه مرحوم آخوند می كنند جور درنمی آید و محتملا نسخه ی ایشان «لا» نداشته و «فی الجنس الا علی» بوده است. (رجوع شود به اسفار، ج /2ص 101) .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است