نظریه ی دیگر نظریه ی معروف ارسطویی است و آن این است كه اساس كار عالم را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج13، ص: 874
سازگاریها و توافقها تشكیل می دهد و تضادها و ناسازگاریها امور اقلّی و طفیلی است
كه لازمه ی این نظام هم هست.
این نظریه متضمن دو مطلب است: یكی اینكه چاره ای نیست از وجود این
تضادها؛ اگر این تضادها نباشد خود متضادها نباید باشند و نبود متضادها مساوی با
نبودن عالم است، تضادها لازم لاینفكّ نظام عالم و شرور لازم لاینفكّ خیرات است. دیگر اینكه تضادها یك نقش اساسی در نظام عالم ندارند، یك سلسله امور طفیلی و
اقلّی هستند كه لازم لاینفكّ نظام عالم می باشند. این نظریه هم مثل نظریه ی اول قبول
می كند كه نقش تضادها نقش نبایستنی است، ولی چون پای مصلحت اهم در میان
است، امر دائر است بین اینكه این شرور اقلّی نباشند و همه ی توافقها و سازگاریها هم
نباشند و اینكه این شرور اقلّی در كنار سازگاریها و توافقها باشند. قهراً شقّ دوم را
باید پذیرفت. پس در اینكه نقش [شرور] منفی است هر دو متوافقند، فرقشان در این
است كه نظریه ی قبلی قبول نداشت كه شرور لازم لاینفك هستند و نیز اقلّی بودن آنها را
قبول نداشت بلكه می گفت شرور در بافت عالم داخل است.